دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
مترجم «زندگی‌ که می‌توانی نجات دهی» در گفت‌وگو با آنا:

بخشش از نگاه «سینگر» امری انتزاعی نیست/ کتابی برای درک دقیق مفهوم انسانیت

بخشش از نگاه «سینگر» امری انتزاعی نیست  کتابی برای درک دقیق مفهوم انسانیت
کتاب «زندگی‌ای که می‌توانی نجات دهی» نوشته «پیتر سینگر» نگاه ویژه‌ای به مفاهیم انسانیت و بخشش دارد.
کد خبر : 871959

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، پیتر سینگر فیلسوف ۸۸ ساله استرالیایی یکی از فیلسوفان شناخته شده معاصر است که در طول سال‌های اخیر آثار متعدد و نقل قول‌های فراوانی از او منتشر شده است، آثاری که به اکثر زبان‌های دنیا ترجمه شده‌اند و باعث شناخته شدن این فیلسوف در سراسر دنیا شدند.

کتاب «زندگی‌ای که می‌توانی نجات دهی» یکی از آثار مطرح این فیلسوف است، کتابی که نگاه ویژه‌ای به مفهوم انسانیت دارد و تلاش می‌کند حس همدردی و همراهی با انسان‌های فقیر و نیازمند را در مخاطبانش تقویت کند. مترجم این کتاب به زبان فارسی کیوان شعبانی مقدم است، عضو هیئت علمی دانشگاه رازی که البته رشته تحصیلی‌اش یعنی مدیریت ورزشی، ارتباط چندانی با مترجمی کتاب ندارد. گفت‌وگوی خبرگزاری آنا با این مترجم را در ادامه بخوانید.

سوابق ترجمه و تالیف شما چیست؟

کار ترجمه را ابتدا از سال ۱۳۸۶ با ترجمه برخی آثار مربوط به رشته تحصیلی خودم آغاز کردم. متعاقباً از سال ۱۳۹۷ درپی آشنایی با یک نویسنده آمریکایی به نام ریچارد ای. موران و علاقه‌ای که به مضامین نوشته‌ها و نثر او داشتم، اقدام به ترجمه آثارش به زبان فارسی کردم. این نویسنده در ایران شناخته‌شده نبود و من چهار کتاب از آثار او را به فارسی ترجمه و منتشر کردم. سپس شروع به ترجمه برخی آثار فلسفی که به آن‌ها علاقه‌مند بودم کردم که در میان آن‌ها، آثاری از نویسنده‌های شناخته‌شده‌ای همچون «استیون پینکر»، «بری شوارتز» و «پیتر سینگر» قرار داشت.

چه شد که به فکر ترجمه این اثر افتادید؟

من پیش‌تر آثاری از پیتر سینگر را به زبان فارسی ترجمه کرده بودم، ازجمله «قحطی، فراوانی و اخلاق»، «چرا گیاهخواری»، «نوشتار‌هایی در باب زندگی اخلاقی»، «اخلاقی زیستن در یک جهان به‌هم‌پیوسته». ترجمه کتاب «زندگی‌ که می‌توانی نجات دهی» که اثری معروف است و به بسیاری از زبان‌های دنیا ترجمه شده، در همین راستا صورت گرفت.

کمی درباره نویسنده اثر توضیح دهید.

پیتر سینگر را تأثیرگذارترین فیلسوف زنده جهان می‌دانند. مجله تایم در سال ۲۰۰۵ او را به‌عنوان یکی از صد فرد تأثیرگذار جهان معرفی کرد. سینگر در مقطع کارشناسی در رشته تاریخ و فلسفه در دانشگاه ملبورن تحصیل کرد و در سال ۱۹۶۷ مدرک لیسانس خود را با درجۀ ممتاز دریافت کرد.

سپس برای تحصیل در دانشگاه آکسفورد بورسیۀ تحصیلی دریافت کرد و در سال ۱۹۷۱ مدرک لیسانس فلسفه را با نوشتن پایان‌نامه‌ای درمورد نافرمانی مدنی گرفت که در سال ۱۹۷۳ در کتابی با عنوان دموکراسی و نافرمانی منتشر شد. استاد راهنمای او، آر. ام هِیر بود، فیلسوفی که سینگر از وی به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین آموزگاران خویش یاد می‌کند. دوران تدریس سینگر که شامل تدریس در دانشگاه‌های آکسفورد، نیویورک و موناش بود از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۹۹ به طول انجامید.

در سال ۲۰۰۵ به او سمت استاد برجستۀ مطالعات تاریخی و فلسفی دانشگاه ملبورن اعطا شد، سمتی که در کنار کرسی استادی دانشگاه پرینستون، همچنان آن را در اختیار دارد. پدربزرگ مادری سینگر، دانشمند مشهور کلاسیک، دیوید اوپنهایم بود که از همکاران اولیۀ زیگموند فروید و متعاقباً، از منتقدان او به شمار می‌رفت. همسر سینگر، رناتا دایموند، نویسنده و رمان‌نویسی است که وی نیز به‌نوبۀ خود معروف است.

نوشتن مقاله قحطی، فراوانی و اخلاق در سال ۱۹۷۳ که متعاقباً در سال ۲۰۱۶ با بازنگری سینگر توسط دانشگاه آکسفورد منتشر شد و نیز، کتاب «رهایی حیوانات» که اصطلاح گونه‌پرستی را بر سر زبان‌ها انداخت و نخستین بار در سال ۱۹۷۵ منتشر شد، سینگر را در کانون توجهات جهانی قرار داد.

سینگر بیش از چهل کتاب در زمینه فلسفه، حرمت حیات انسان، گرسنگی جهانی و اخلاق عملی منتشر کرده که از آن جمله می‌توان به قحطی، فراوانی و اخلاق، رهایی حیوانات، دایره گسترنده، چرا گیاهخواری، هگل، مارکس، چپ داروینی و اخلاق عملی اشاره کرد. گلچینی از بهترین آثار سینگر در کتاب «نوشتار‌هایی در باب زندگی اخلاقی» در سال ۲۰۱۶ منتشر شده است.

متن اصلی کتاب و ترجمه آن چالش‌های برای شما داشت؟

«زندگی‌ که می‌توانی نجات دهی» نخستین بار در سال ۲۰۰۹ منتشر شد و انتشار ویراست اول آن، بحث‌های زیادی را در رابطه با اینکه چرا می‌بخشیم، یا نمی‌بخشیم و باید در رابطه با آن چکار کنیم به همراه داشت که متعاقباً با ظهور جنبش دیگردوستی مؤثر، بر دامنه این مباحث افزوده شد.

کتاب دلایلی را که ما برای نبخشیدن ارائه می‌کنیم –که بعضی نسبتاً قانع‌کننده‌اند و بعضی کمتر– است را واکاوی می‌کند.نیز، عوامل روان‌شناختی‌ای را که بر سر راه ما قرار می‌گیرند تا مانع از انجام کاری شوند که ما می‌دانیم باید انجام دهیم بررسی می‌کند؛ محدودیت‌های طبیعت و سرشت انسان را می‌پذیرد و درعین‌حال، مثال‌هایی از افرادی ارائه می‌کند که به‌نظر می‌رسد راهی برای کنار زدن این محدودیت‌ها پیدا کرده‌اند و درنهایت، پیشنهاد‌هایی را برای بخشش ارائه می‌کند که خیلی آسان‌تر از فداکاری‌های بزرگ و طاقت‌فرساست.

در دهمین سالگرد انتشار کتاب، ویراست کاملاً به‌روز شده‌ای از آن منتشر شد که ترجمه‌اش در ۱۰ فصل و ۲۹۰ صفحه توسط نشر کرگدن منتشر و به بازار عرضه شده است.

هسته موضوعی یا ایده اصلی کتاب چیست؟

استدلال اساسی کتاب این است که ما باید برای کمک به کسانی که در فقر شدید هستند کمک مالی کنیم، هنگامی‌که با انجام این کار می‌توانیم بدون صرف‌نظر کردن از چیزی که تقریباً به همان اندازه مهم است از رنج کشیدن و مرگ کسی پیشگیری کنیم. اگر استدلال اساسی ارائه‌شده در کتاب درست باشد، پس آنچه بسیاری از ما آن را رفتار قابل‌قبول می‌دانیم باید با دیدگاه تازه و متفاوتی نگریسته شود. به باور سینگر، وقتی ما پول اضافی خود را صرف کنسرت یا دکوراسیون منزل یا صرف شام در بیرون از منزل، یا گذراندن تعطیلات در سرزمین‌های دور می‌کنیم، ما داریم کار اشتباهی انجام می‌دهیم. او می‌نویسد:

شما با اهدای مبلغ نسبتاً ناچیزی می‌توانید زندگی کودکی را نجات دهید. شاید این مبلغ بیشتر از پولی باشد که برای خرید یک جفت کفش نیاز است، اما همه ما پول خود را صرف چیز‌هایی می‌کنیم که واقعاً نیازی به آن‌ها نداریم، خواه برای نوشیدنی باشد، یا صرف وعده‌های غذایی در بیرون از خانه، لباس، فیلم، کنسرت، تعطیلات، خودرو‌های جدید یا نوسازی منزل. من درباره پولی حرف می‌زنم که ما برای چیز‌هایی خرج می‌کنیم که «واقعاً» ضروری نیستند. اگر کمک به افرادی که بدون آنکه مرتکب گناهی شده باشند شدیداً گرفتار و نیازمندند این‌قدر آسان است و بااین‌وجود، ما در انجام کمک کوتاهی می‌کنیم، آیا درحال انجام کار اشتباهی نیستیم؟

آیا ممکن است شما با انتخاب هزینه کردن این پول برای انجام چنین کار‌هایی و نه برای کمک به یک خیریۀ مؤثر، در حال رها کردن یک کودک به دست مرگ باشید، کودکی که می‌توانستید نجاتش دهید؟ من پیشنهاد می‌کنم که ممکن نیست ما خودمان را دارای یک زندگی اخلاقیِ خوب بدانیم، مگراینکه مقدار خیلی بیشتری ازآنچه بیشترمان آن را حد واقع‌بینانه بخشش توسط انسان‌ها تصور می‌کنیم ببخشیم.

چرا باید این کتاب را خواند؟

دیدگاه سینگر این است که نمی‌توان درستی یا نادرستی یک عمل را بدون بررسی تأثیرات آن، کارکرد‌های آن و آثاری که بر مردم، حیوانات یا سیاره زمین برجا می‌گذارد تعیین کنیم. ضمن‌اینکه اگر بتوانیم از میزان درد و رنج در جهان بکاهیم، باید چنین کاری را انجام دهیم. او خود می‌گوید:
من فکر می‌کنم که اگر از این ایده پیروی کنیم که «با دیگران همان کن که می‌خواهی دیگران با تو آن کنند»، حتی اگر آن دیگران ترجیحات و خواسته‌های متفاوتی داشته باشند، به چیزی کاملاً عمومی می‌رسیم: مردم نمی‌خواهند رنج بکشند. آن‌ها درد جسمی شدید را نمی‌خواهند؛ آن‌ها محرومیت عاطفی و رنج را نمی‌خواهند. این کاری است که ما به‌طور گسترده‌ای با حیوانات انجام می‌دهیم؛ و این همان چیزی است که ما در کشور‌های مرفهی همچون ایالات‌متحده با مردمان کشور‌های درحال‌توسعه انجام می‌دهیم.

این نگرش شباهت زیادی با سنت‌های دینی و قانون طلایی دارد و البته، چیزی است که انسان‌های اندیشمند می‌توانند مستقل از دین به آن برسند -این ایده که دوست نداری با دیگران کاری را انجام دهی که دوست نداری با خودت انجام دهند. هنگامی‌که می‌گوییم «اگر در آن موقعیت بودم، دوست نداشتم این کار با من انجام شود»، درواقع داریم به پیامد‌های آن کار می‌نگریم. ما به‌دنبال این نیستیم که ببینیم آیا آن کار با قانون خاصی مطابقت دارد یا نه. این عصاره چیزی است که می‌توان از مفهوم اخلاق استخراج کرد. اگر ما قادر به همدلی نباشیم – یعنی اینکه بتوانیم خودمان را جای دیگران بگذاریم و احساس کنیم که رنج آن‌ها نیز همانند رنج ماست – استدلال اخلاقی راه به‌جایی نمی‌برد.

ما تمایل داریم فرض کنیم که اگر مردم به دیگران آسیب نمی‌زنند، به وعده‌های خود عمل می‌کنند، دروغ نمی‌گویند یا تقلب نمی‌کنند، از فرزندان و والدین مسن خود نگهداری می‌کنند و شاید کمی به اعضای نیازمند جامعه محلی خود کمک می‌کنند، آن‌ها خوب عمل کرده‌اند. اگر پس از تأمین نیاز‌های خود و وابستگانمان پولی برایمان باقی بماند، ما می‌توانیم آن را هر طورکه دلمان می‌خواهد خرج کنیم. کمک مالی به غریبه‌ها، به‌ویژه کسانی که در خارج از جامعه ما قرار دارند ممکن است خوب باشد، ولی ما آن را کاری نمی‌دانیم که «باید» انجام دهیم.

امروزه ۷۳۶ میلیون نفر در فقر شدید زندگی می‌کنند که طبق استاندارد مطلق و دقیقی که ابتدایی‌ترین نیاز‌های بشری را درنظر می‌گیرد فقیر هستند. آن‌ها احتمال دارد دست‌کم برای بخشی از سال گرسنه باشند. حتی اگر بتوانند غذای کافی را برای پر کردن شکم خود به‌دست بیاورند احتمالاً دچار سوءتغذیه خواهند شد، زیرا رژیم غذایی آن‌ها فاقد مواد غذایی ضروری است. درخصوص کودکان، سوءتغذیه رشد را متوقف می‌کند و می‌تواند باعث آسیب دائمی مغز شود. فقرا ممکن است توانایی مالی فرستادن فرزندان خود به مدرسه را نداشته باشند.

حتی خدمات مراقبت‌های اساسی سلامت و نجات‌دهنده زندگی هم معمولاً فراتر از توان آن‌هاست. نکته اینجاست که بسیاری از مردمان نیک‌بختی که در کشور‌های مرفه زندگی می‌کنند با بخشش مقداری از ثروت مازاد خود، به‌راحتی می‌توانند از این فقر شدید بکاهند؛ همان‌گونه که سینگر در فرازی درخشان و تامل‌برانگیز از کتاب خود اشاره می‌کند: «امروزه حدود ۸/۳ میلیارد نفر در سطحی از رفاه زندگی می‌کنند که هرگز قبلاً تجربه نشده بود، مگر در دربار پادشاهان و اشراف... [همچنین] فقر در جوامع ثروتمند بیشتر نسبی است. مردم احساس فقر می‌کنند، زیرا بسیاری از چیز‌های خوبی که در تلویزیون درباره‌شان تبلیغ می‌شود فراتر از بودجه آن‌هاست، اما خودشان فقط یک تلویزیون دارند»

وی در ادامه می‌گوید:« در ایالات‌متحده ۹۷ درصد از کسانی که توسط اداره سرشماری به‌عنوان فقیر طبقه‌بندی می‌شوند صاحب یک تلویزیون رنگی هستند. سه‌چهارم آن‌ها صاحب یک خودرو هستند. سه‌چهارم آن‌ها تهویه هوا دارند. در ادامه، ما اَبَرثروتمندان را داریم، کسانی که پولشان را صرف خرید خانه‌های مجلل، قایق‌هایی که به‌شکل مضحکی بزرگ و لوکس هستند و هواپیما‌های خصوصی می‌کنند. فوربس در سال ۲۰۱۹ محاسبه کرد که ۲۱۵۳ نفر میلیاردر در جهان وجود دارند –تقریباً دو برابرِ ۱۰ سال پیش– و آن‌ها همچنان ثروتمندتر می‌شوند و شکاف بین خود و حقوق‌بگیران عادی را افزایش می‌دهند.... اگر شما برای هزینه‌هایی که افراد ابرثروتمند می‌کنند سر خود را تکان می‌دهید، محکم تکان ندهید. دوباره به برخی روش‌هایی که آمریکایی‌های دارای درآمد متوسط پول خرج می‌کنند بیندیشید».

 در این کتاب می‌خوانیم:«مردم همچنین مقدار حیرت‌آوری لباس خریداری می‌کنند که هرگز نمی‌پوشند، طبق یک نظرسنجی در انگلستان، ارزش متوسط آن‌ها ۲۰۰ پوند به‌ازای هر نفر است؛ این درحالی است که دبورا لیندکوئیست، طراح مُد ادعا می‌کند که یک زن در ایالات‌متحده، به‌طور متوسط بیش از ۶۰۰ دلار لباس دارد که هرگز در طول سال نپوشیده است. رقم واقعی هرچه باشد، منصفانه است که بگوییم تقریباً همه ما، اعم از مرد و زن چیز‌هایی را خریداری می‌کنیم که به آن‌ها نیازی نداریم، بعضی از آن‌ها را هرگز استفاده نمی‌کنیم. قصد من از نقل کردن این ارقام این نیست که منکر شوم که فقرا در ایالات‌متحده با مشکلات واقعی روبه‌رو هستند. بااین‌وجود، برای بیشتر آن‌ها این سختی‌ها، سبک و سیاقی متفاوت با مشکلات فقیرترین مردم جهان دارد».

آیا نکته دیگری در رابطه با کتاب مدنظر دارید؟

کتاب سینگر در جان‌مایه خود از ما می‌خواهد که یک حقیقت خیلی ساده را درنظر بگیریم: جان یک انسان، جان یک انسان است، مهم نیست آن انسان در کجا زندگی می‌کند. انسانی که در «آنجا» زندگی می‌کند کم‌ارزش‌تر از انسانی نیست که در «اینجا» زندگی می‌کند. سپس از ما می‌خواهد که با درنظر گرفتن خاصیت انتقال‌پذیر سادۀ ارزش ذاتی انسان، با زندگی‌ای که در «آنجا» است با همان مراقبت و توجهی رفتار کنیم که به زندگی‌هایی که در «اینجا» هستند.

با خواندن این کتاب، ما احساس می‌کنیم که زندگی سایر مردم اهمیتی دارد. ما تعدادی مثال نامتعارف را می‌خوانیم که چگونه افراد به این نتیجه می‌رسند که تمام زندگی‌ها ارزش یکسانی دارند. ما دربارۀ افرادی می‌خوانیم که ده‌ها میلیون دلار از ثروت خود را بخشیده‌اند، زیرا به این نتیجه رسیده‌اند که داشتن یک دلار بیشتر ازآنچه برای زندگی کردن نیاز دارند، ازنظر اخلاقی مسئله‌ساز است.

درنتیجه، در ذهن خود به این فکر می‌کنیم که ممکن است کار ساده‌ای وجود داشته باشد که بتوانیم برای کمک به دیگران انجام بدهیم، کاری که زندگی ما را مختل نکند و رفاه خود و خانواده‌مان را به مخاطره نیندازد. نکتۀ مهمی که در رابطه با کتاب سینگر وجود دارد این است که میزان بخشش  از نگاه «سینگر»، یک امر انتزاعی  و خیالی نیست، بلکه امکان‌پذیر و واقعی است. ما برای همراهی با مطالب این کتاب و بهتر کردن زندگی افراد خیلی فقیر مجبور نیستیم کلیه خود را اهدا کنیم یا خودمان را ورشکست کنیم.

ما صرفاً باید از خودمان سؤالاتی را بپرسیم: به‌عنوان انسانی که بر روی زمین ساکن است، من برای کمک به افرادی که بخت و اقبال کمتر با آن‌ها یار بوده، دارم چه کار می‌کنم؟ آیا احتمالاً می‌توانم کمی بیشتر کار کنم؟ و اگر چنین است، چگونه؟

انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته