دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
اسماعیلی در نشست ادبی «حکمت دیدار»؛

مولانا نه یک شاعر بلکه اقیانوس حکمت و معرفت بود

مولانا نه یک شاعر بلکه اقیانوس حکمت و معرفت بود
رضا اسماعیلی شاعر و پژوهشگر گفت: مولانا یک عالم برجسته دینی بود و نظراتش در حوزه دین و آیین ارزشمند است. متأسفانه ما مولانا را که اقیانوس کرانه حکمت و معرفت است، بیشتر به یک شاعر می شناسیم.
کد خبر : 870539

به گزارش خبرنگار فرهنگ وجامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، نشست ادبی «حکمت دیدار» به مناسبت بزرگداشت مقام شمس و مولانا، عارفان و شاعران بزرگ ایران زمین، شامگاه جمعه ۷ مهر ماه با حضور شاعران و پژوهشگران حوزه ایران فرهنگی با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی تبار به میزبانی گروه بین المللی هندیران برگزار شد.

رضا اسماعیلی شاعر و پژوهشگر در ابتدای مراسم در طی سخنانی با عنوان «شمس» و «مولانا»، از افسانه تا حقیقت اظهار کرد: نکته بسیار مهمی که درباره شخصیت بزرگانی مانند شمس و مولانا و چهره‌های ماندگاری، چون فردوسی، سنایی، عطار، نظامی، سعدی و حافظ ناگفته مانده، این است که این بزرگان قبل از این که شاعر باشند، از عالمان دینی بوده اند.

وی افزود: مولانا یک عالم برجسته دینی بود و نظراتش در حوزه دین و آیین بسیار ارزشمند است. متاسفانه ما مولانا را که اقیانوس کرانه ناپدید حکمت و معرفت است، بیشتر به عنوان شاعر معرفی کرده‌ایم و از پرداختن به سایر ابعاد شخصیتی او - از جمله سیمای دینی و عرفانی - این انسان فرزانه و اندیشمند غافل مانده‌ایم.

اسماعیلی توضیح داد: عارف واقعی یعنی انسانی که به ذات اقدس پروردگار معرفت دارد و در چارچوب جهان‌بینی دینی و توحیدی حرکت می‌کند. انسان‌های بزرگی، چون شمس، مولانا، عطار، سعدی و حافظ، قله‌های اندیشه بشری و جزء عالمان برجسته دینی هستند که می‌توانیم در حوزه دین و جهان‌بینی دینی به نظرات‌شان استناد کنیم. ولی متاسفانه به علت تعلل و کوتاهی در معرفی شایسته این چهره‌های ماندگار، امروز مردم فقط به عنوان شاعر آن‌ها را می‌شناسند که جفای بزرگی در حق آن‌هاست.
اگر مشاهیر و مفاخر ادبی ما به خوبی معرفی شوند، تصورات غلطی که امروزه در باره آن‌ها وجود دارد خود به خود از بین می‌رود. تصوراتی از قبیل این‌که مولانا جزء فرقه ضاله صوفیه بوده که تصور کاملا غلط و نادرستی است

اسماعیلی در ادامه درباره‌ سیمای راستین «شمس تبریزی» گفت: بی هیچ شکی، شمس تبریزی عارف و حکیمی بزرگ بوده است، انسانی عارف به معنای درست کلمه. شمس انسانی متدین و شریعت‌مدار بود و با کسانی که دین داری و عرفان را در تقابل هم قرار می‌دهند مخالف بود. یادداشت‌ها و مقالاتی که از شمس تبریزی به یادگار مانده است نشان می‌دهد او با معارف دینی، نهج‌البلاغه و ادعیه اصیل توحیدی آشنا بوده و اندیشه‌هایش رنگ و بوی قرآنی و وحیانی دارد. این که گفته می‌شود شمس تبریزی یک صوفی لاقید بوده که به شعائر دینی پای‌بند نبوده، حرف نادرست و غیر مستندی است که نباید پذیرفت. آری، بسیاری از داستان‌هایی که به شمس، مولانا، حافظ، سعدی و فردوسی نسبت می‌دهند، رنگ افسانه به خود گرفته است.

وی توضیح داد: اگر داستان‌هایی را که درباره شمس تبریزی گفته می‌شود کنار بگذاریم و بر اساس منابع معتبر علمی و تاریخی به شمس نگاه کنیم، می‌بینیم او عارفی فرهیخته، عالمی روشن اندیش و انسانی متدین و شریعت‌مدار بوده است. ظلم است برای شناخت این قله‌های حکمت و معرفت به اطلاعات مخدوش استناد کنیم.

وی در انتها تصریح کرد: درباره بزرگان دینی نیز به نحو مضاعف شاهد این افسانه‌پردازی‌ها و خیال‌بافی‌ها هستیم. برای مثال در بعضی از مقاتل غیرمعتبر و نوحه‌ها و مرثیه‌ها مسائلی درباره بزرگان دینی از جمله اباعبدالله الحسین (ع)، حضرت زینب (س) و حضرت ابوالفضل (ع) مطرح می‌شود که هیچ‌گونه استناد علمی و تاریخی ندارد. مردم کوچه و بازار نیز به خاطر محبتی که به اهل بیت (ع) دارند، این داستان‌ها و بزرگ‌نمایی‌ها را، چون به ذائقه‌شان خوش آمده و برای‌شان جالب بوده است، بی هیچ، چون و چرایی پذیرفته‌اند. اما درست‌تر آن است که برای شناخت این ذوات مقدس به منابع اصیل و کتاب‌های عالمان روشن‌اندیش دینی و پژوهش گران آگاه مراجعه کنیم. قدر مُسلم آن است که هر قدر یک شخصیت تاریخی بزرگ‌تر باشد، جاذبه‌اش هم بیشتر است و مردم درباره او بیشتر حرف می‌زنند و افسانه می‌بافند.

راز ماندگاری اندیشه مولانا

سید مهدی طباطبایی شاعر و پژوهشگر ادبی دیگر سخنران این محفل در رابطه با راز ماندگاری اندیشه‌ مولانا بیان داشت: اگر بخواهیم درباره‌ دلایل ماندگاری و مقبولیت مولوی مطالبی را بیان کنیم در درجه‌ اول باید به دغدغه‌های مولوی اشاره کنیم. دغدغه‌های که مولوی دارد و در اشعارش آن‌ها را نمایان کرده است دغدغه‌های عام و انسانی است، بنا بر این هر فردی با هر سطح فکری و اندیشگانی می‌تواند با مولوی ارتباط برقرار کند. برای اینکه مولوی بتواند اندیشه‌ی خودش را در اختیار دیگران قرار دهد، از زبان بسیار ساده، روان، و گاه عامیانه استفاده می‌کند؛ و همین مسئله باعث می‌شود که مولوی در انتقال مفاهیمی که در ذهن دارد بسیار موفق باشد.

این پژوهشگر ادبی افزود: نکات دیگری را ما در اشعار مولوی می‌بینم؛ پذیرش ادیان آسمانی و احترام گذاشتن به این ادیان و در عین حال دعوت تمام مردم به صلح و وحدت همگانی. نکته‌ دیگری که ما در اشعار و آثار مولانا متبلور می‌بینیم نگرش عرفانی به مسائل زمینی استو به نظر می‌رسد که این نوع نگرش گمشده‌ی انسان امروز باشد و مقوله‌های زمینی که خیلی والا نیستند، ولی مولانا می‌آید و یک سطحی از تعالی را به این اندیشه‌ها می‌بخشد که مورد قبول تمام پژوهشگران و اندیشمندان قرار می‌گیرد.

نفوذ اندیشه مولوی در غرب و شرق عالم

سید مسعود علوی تبار شاعر و کارشناس تاریخ و تمدن ملل اسلامی در رابطه با نفوذ اندیشه مولوی در غرب و شرق عالم عنوان نمود: آوازه مولوی در شرق گویا از همان دوران او آغاز شده است به ویژه در هندوستان، به گونه‌ای که شاعر، عارف و مبلغ اسلام، بوعلی قلندر پانی پتی شاعر هندی معاصر وی را می‌بینیم که اشعار او کاملا متأثر از آثار مولانا است به نحوی که می‌توان اظهار داشت اندیشه‌ی موجود در اشعار بوعلی قلندر شکل ساده شده‌ی اندیشه مولانا در مثنوی است.

وی افزود: در قرن پانزدهم میلادی شدت تأثیر گذاری آثار مولوی در هند به گونه‌ای بوده که یک واقع نگار هندو می‌گوید: «برهمن مقدس هم مثنوی معنوی را مطالعه می‌کند»، و این اثر گذاری روز افزون به گونه‌ای است که در قرن ۱۷ و ۱۸ میلادی، تقریبا تمامی آثار فارسی شبه قاره با الهام و الگوبرداری از اندیشه‌ی مولانا در مثنوی نوشته می‌شدند. به طور مثال در قرن ۱۸، بزرگترین شاعر سندی زبان، شاه عبدالطیف بتائی که شعر او را ادامه سنت شعر عارفانه‌ی پارسی می‌دانند را می‌بینیم که با وجود اینکه اشعار او صبغه‌ای بومی و محلی دارند، اما به وضوح می‌توان به استشهاد اندیشمندانی همچون هربرت سلی روح اشعار مولوی را در کالبد اشعار او مشاهده کرد؛ و هم چنین در همین قرن بحرالعلوم محقق هندی را داریم که نیکلسون مترجم انگلیسی مثنوی او را مفسر توانمند مثنوی می‌داند.

علوی تبار افزود: در قرون حاضر و با فاصله‌ای به بزرگی هفت قرن تاگور و پدر او را می‌بینیم که عاشق و دلداده‌ تصوف و عرفان اسلامی هست. به نحوی که پدر تاگور در لحظه‌ی مرگ خود کتاب مثنوی شریف مولانا را بر بالین داشت. در غرب برای نخستین بار خاورشناس، تاریخ شناس و دیپلمات اتریشی بارن فون هامر پورگشتال بود که ترجمه‌ای از اشعار و اندیشه مولا تا به زبان آلمانی ارائه داد که بسیار مورد توجه قرار گرفت. به عقیده فون هامر «مولانا سوار بر بال معنویت توانست تا بالاتر از زمان و مکان و به ساحت ماقبل ابدیت اوج بگیرد».

وی در انتها اظهار کرد: از میان دانشمندان غربی در عرصه مولانا پژوهی کسی به پایه رینولد نیکلسون دانشمند انگلیسی در سی سالگی ترجمه منتخب اشعار مولوی را منتشر ساخت؛ و این ترجمه بزرگترین خدمت در شناساندن اندیشه‌ی مولانا به غرب به شمار می‌آید. همچنین نسخه مثنوی به تصحیح وی تا هنوز از نسخه‌های معتبر مثنوی در جهان به شمار می‌رود. استقبال از مولوی و اندیشه‌های عرفانی او در غرب به آن اندازه است که در چند سال متوالی در غربی‌ترین کشور یعنی آمریکا ترجمه مثنوی معنوی مولانا پر فروش‌ترین کتاب ادبی بوده است و از این حیث بالاتر از کتاب‌های انگلیسی زبانی همانند آثار ویلیام شکسپیر و دیگر ادیبان نامی انگلیسی زبان بوده است

سید حکیم بینش شاعر افغانستانی در بخشی از سخنان خود عنوان داشت: شاید این سؤال برای شما هم ایجاد شده باشد که دلیل این همه توجه به مثنوی معنوی چیست؟ درست است درون‌مایۀ معنوی این کتاب. اندیشه‌های بلند مولانا هر جویندۀ طلای معرفت را مجذوب می‌کند؛ اندیشه‌های که همراه با تمثیل‌های زیبا و ابیات نغز حلاوت خواندن مثنوی معنوی را چند برابر کرده است. مولانا با اندیشه‌های خود، شور در جان مخاطبان خو می‌اندازد و جان آن‌ها را شعله‌ور می‌سازد. سینۀ او مثل آتشفشان فوران می‌کرد، به همین خاطر دنبال صورت و قافیه نبود و بار‌ها نیز از محدودیت‌هایی که وزن و قافیه ایجاد می‌کرد، شکایت کرده‌بود.

بینش افزود: او مصداق کامل شعر جوششی است. شاید تنها شاعری باشد که کوشش در اشعارش جایی ندارد و یا خیلی کمرنگ است. اشعار او چه در مثنوی معنوی و چه در دیوان شمس سرشار از مضامین بلند معنوی و عرفانی است که با هیجان و احساسات فراوان بیان شده است. هیجانی که روح و جان مولانا را شوریده و شیدا بیان می‌کند. چه چیزی و یا چه کسی جان او را تسخیر کرده بود که اینگونه واله و شیدا شده بود؟ چه کسی جان او را شعله‌ور ساخته بود؟ شمس تبریزی در گوش او چه گفته بود که اینگونه شور در جانش افتاده بود؟ مولانا بعد از ملاقات با شمس تبریزی دیگر خودش نبود. روح شمس در او دمیده بود و او همه شمس بود. به همین دلیل دوری او را نمی‌توانست تحمل کند. او دیوان شمس را کلا به این عارف تقدیم کرد. قصۀ شمس و مولانا و شیدایی مولانا به او و شیدایی او به مولانا باعث مضمون‌سازی‌های بسیاری در شاعران شده است.

زیبا فلاحی پژوهشگر بیان کرد: «شمس» حسب حال مصوری است که گذار مولانا را از جوانی؛ زیبایی و خامی تا سلوک سال‌های پیچیده‌ی پایانی را در خود شرح می‌دهد. در مسیر خدا شناسی؛ انسان‌هایی در گذار ما قرار می‌گیرند. اما؛ کسانی که حکمت ما را بر ما بخوانند یا در گذرگاهمان نیستند یا اگر هستند دانایی و حکمت شان به خوانش طرح ذهن ما کفاف نمی‌دهد؛ لذا؛ پس از روزگاری سپری می‌شوند بی هیچ اتفاقی جز خاطره‌ای از آن‌ها باقی نمی‌ماند.

یتلو علیهم آیاتنا.. ویعلمکم الکتاب والحکمه. آنچه از دانایی نسبت به خود می‌دانیم حکمت ماست.

فلاحی افزود: حکمت؛ کتاب است. کتاب صورت نخوانده‌ ماست که توسط کسان دیگر خوانده می‌شویم. آنچه دیگران «اگر بصیرت دیدن داشته باشند»؛ در صورت آدم می‌بینند؛ برای خود آدم نادیدنی ست. گاهی می‌گوییم نگاه کردن به قرآن؛ نور افزاست. این تعالیم؛ نه تنها در بستر دین و مذهب که در هنر‌های چندگانه و تکنیک‌های هستی شناسی قابل دریافت است. انسان‌ها در ملاقات با یکدیگر شناخته می‌شوند. ۱۶ سال پیش از دیدار شمس و مولانا؛ یکی از آن دو دیگری را در خواب دیده است که باید به قونیه برود. اگر هر آدمی «متن»‌ی بسته باشد؛ در دیدار شمس با مولانا؛ کتاب و صورت حکمت؛ یا حکمت بسته‌ی مولانا گشوده می‌شود.

وی در پایان عنوان داشت: صورت ناخوانده‌ مولانا توسط خود مولانا خوانده می‌شود. مکشوفات علمی و احساسی که مولانا در دوران وعظ و منبر گویی جمع آوری شده بود؛ به کتاب و حکمت در می‌آید. این دیدار نور و رسانه گی معنوی دو آدم در هم چیده شده؛ به کلمه در می‌آید. حاصل این دیدار نورانی «کتاب» هفتاد هزار من مثنوی معنوی ست؛ و اکسپر سیونیسم هیجانی مولانا پس از غیبت شمس «غزلیات شمس» است

زهره زارعی شاعرنیز در صحبت هایی: خلاصه بگویم که مولانا حتی نمیتوانست ابیات انگشت شمار از سروده هایش را مکتوب کند، پس شاعر نبود. نه اینکه شاعری را پایین بدانم! بلکه آن را هرگز مشغولیت نیافته بود. او که فقیه کشوری بود، پس از یافتن نور شمس، دیگر عارف شده بود و در مسیر خودشناسی و کامل شدن آنهم توسط آتش عشق که خود میفرماید: خام بدم، پخته شدم، سوختم گام نهاده بود. شعر او، چون وحی در وادی عشق همچنان که وجودش از ماده جدا میشد و روزی هزار بار بمیرید بمیرید را زیست میکرد، جاری میشد و شاگردان و اطرافیان آن‌ها را مکتوب میکردند. حتی داستان‌های منظومش که گهگاه به ظاهر ادب شاعریشان کم میشود و نمیتوان بعضی از آن‌ها را در محافل عمومی خواند، نشان از ادراک او از وادی‌های مختلف مسیر سلوک دارند و او حجاب جان کنار میزند و به زبان داستان‌های عامیانه و حتی زبان خصوصی مردم کوچه و بازار، آمیخته پیامش را می‌رساند. با جرات می گویم حضرت مولانا عارف بود.

در این محفل که با بداهه نویسی مسعود ربانی همراه بود شاعران، پژوهشگران و خوشنویسانی همچون علیرضا قزوه، رضا اسماعیلی، سید مهدی طباطبایی، بلرام شکلا، سید مسعود علوی تبار، سید حکیم بینش، سید مهدی بنی هاشمی، نغمه مستشار نظامی، زیبا فلاحی، حمیده پارسافر، فاطمه ناظری، زهرا میریان کرمی، سارا عبدالهی فر، سیده کبری حسینی بلخی، زهره زارعی، خدیجه دیلمی، لیلا حضرتی، محمد علی یوسفی، مریم فروزان کیا، سارا عبدالهی، مهسا ایمانی حضور داشتند.

در انتها برخی از اشعار ارائه شده در نشست «حکمت دیدار» را با هم مرور می‌کنیم:

علیرضا قزوه

چون شمس دلی به سمت شامات ببر
از خویش برآ و پی به طاعات ببر
خود را بشکن خراب کن این دل را
وز محرابت رو به خرابات ببر
...

نغمه مستشار نظامی

سیمرغ قاف قونیه مولانا، برخیز! شمس سوی تو می‌آید
از (دیو و دد) گرفته دلت؟ غم نیست! تعبیر آرزوی تو می‌آید
خورشید در طواف تو می‌رقصد، دف در سماع آمده دست افشان
آتش زبانه می‌کشد از شعرم، وقتی به گفتگوی تو می‌آید!
آتش! زبانه از تو، زبان ازمن، آنجا که اوست شعر نخوان از من
بردار اولین قدمت را دل، شمس از هزارتوی تو می‌آید
وقتی تو نیستی به گمانم شهر، قهر است با زمان که عقب مانده!
قهر است با زمین که نمی‌چرخد، وقتی به جستجوی تو می‌آید
تقویم را ورق بزن آهسته، تا هفته از سماع تو برگردد
حس می‌کنم که آمده‌ای از راه، حس می‌کنم که بوی تو می‌آید
من مولوی نمی‌شوم، اما تو، شمس منی که عاشق خورشیدم
سرچشمه تمام غزلهایم، این شهد از سبوی تو می‌آید!
..

نازنین فاطمه صادقی

او را پنهان کردم.
چون آخرین کتاب در گنجه
در کلمات پایانی باز یک داستان
در شخصیت‌های فیلم درام.
اما سر ریز می‌کرد هر روز از چشمانم
خواستم جا بگذارمش.
چون آخرین چمدانم در سفر
آنجا بود
قبل از من
بی انکه پایش در میان باشد
فکر کردن به او می‌توانست
خیابان‌ها را طولانی کند
و سرسبزی درختان جاده را بیشتر
او می‌توانست خودش را دگر دیس کند
به اشکال مختلف دربیاورد
گاهی قوچ کوهی شود
گاهی هم یک پل چوبی
اکثر وقت‌ها آدم میشد
آدمی محبوب با مو‌های کج روی پیشانی
میخواستم با او یک جفت روحی باشم
حلول کرده، چون شمس در مولانا
تا جهان به تماشا بنشیند
رقص بزرگان قونیه را

..
سید حکیم بینش

سارا بگیر عصر دل انگیز را بباف
با زرد و سرخ قالیِ پاییز را بباف
از صبحِ بلخ تا به نشابور و قونیه
بعدش طلوع شمس به تبریز را بباف

انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته