دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
08 آبان 1400 - 16:24

داستان یعقوب، آغاز در تویسرکان پایان در انبار مهمات سومار

یکی از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران توانست با آتش توپخانه حملات سنگینی را بر پیکره دشمن بعثی وارد کند.
کد خبر : 617747
توپخانه دفاع مقدس



به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا، دوران هشت ساله دفاع مقدس و نبرد حق علیه باطل عرصه‌ای است که اقشار مختلف مردم با حضور و با نمایش توانمندی‌های خود در آن دشمن بعثی و اذنابش را محکوم به شکست کردند. اتحاد و همدلی نیروهای مسلح کشورمان در کنار پشتیبانی مردم باعث شد نه تنها حملات دشمنان دفع شود، بلکه همدلی و اتحاد مردم بیش از پیش افزایش پیدا کند. این اتحاد و همدلی به قدری مهم بود که در صورت عدم وجود این اتحاد شاید امروز وضعیت دیگری داشتیم.


پیروزی که با اتحاد نیروهای مسلح کشورمان از جمله ارتش، سپاه و نیروهای مردمی حاصل شد؛ اتحادی که پس از گذشت چندین سال هنوز هم پابرجاست و هر روز تقویت می‌شود.


این دوران دلاوران و قهرمانان بسیاری را به خود دیده است که نام بسیاری از آن‌ها برای ما آشناست و برخی دیگر نیز گمنام و یا کم‌تر شناخته شده هستند. همین قهرمانان عملیات‌های مهمی را انجام دادند. امیر سرلشکر شهید یعقوب احمدبیگی یکی از همین فرماندهان شهید ارتش جمهوری اسلامی ایران است که در ادامه با زندگی او آشنا می‌شویم.


داستان یعقوب، آغاز در تویسرکان پایان در انبار مهمات سومار


داستان یعقوب، آغاز در تویسرکان پایان در انبار مهمات سومار


امیر سرلشکر شهید یعقوب احمدبیگی یکی از فرماندهان شهید نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که پنجم تیرماه سال ۱۳۲۹ در روستای قلعه جعفر بیگ از توابع شهرستان تویسرکان، در استان همدان در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان گشود. ۶ سال بیشتر نداشت که به مدرسه رفت و پس از پایان دوران ابتدایی در زادگاهش، همراه با خانواده عازم تهران شد. یعقوب از همان کودکی در کنار تحصیل به کارهای موقت و پاره وقت اشتغال داشت.


پس از پایان دوران دبیرستان می‌خواست تا وارد ارتش شود. اما پیش از ورود به ارتش با سفر به قم و دیدار با یکی از علمای بزرگ نظر ایشان را در باب بدون اشکال بودن این کار جلب کرد. پس از این بود که در آزمون ورودی دانشکده افسری ارتش شرکت کرد و با قبولی در این آزمون، وارد ارتش شد.


داستان یعقوب، آغاز در تویسرکان پایان در انبار مهمات سومار


با ورود یعقوب به دانشکده افسری ارتش دوره جدیدی در زندگی او آغاز شد، چراکه با داشتن دیدگاه‌های مذهبی و آشنایی با دوستان جدید که دنباله روی نهضت امام خمینی (ره) بودند به یک ارتشی مذهبی تبدیل شد. یعقوب با پایان تحصیلاتش در دانشکده افسری وارد خدمت رسمی خود در ارتش شد. اما در کنار خدمتش همواره پیگیر فعالیت‌های مبارزاتی علیه رژیم ستمشاهی بود به نحوی که او به عنوان رابط مستقیم افسران انقلابی نیروهای زمینی و هوایی ارتش نیز فعالیت می‌کرد. البته در این حین نیز با دفتر امام خمینی (ره) در نجف نیز در ارتباط بود.


سال ۱۳۵۵ بود که ازدواج کرد. همسرش درباره اخلاق او می‌گوید که شهید احمدبیگی قبل ازدواج، همسرش را در جریان ایده و طرز تفکرش که همان اسلام فقاهتی بود، قرار داده و هدف نهایی اش را که مجاهدت با جان و مال در راه نهضت امام (ره) را برای او بیان کرده بود.


داستان یعقوب، آغاز در تویسرکان پایان در انبار مهمات سومار


پیروزی انقلاب اسلامی و حضور یعقوب بعنوان نماینده ارتش در بیت امام خمینی (ره)


هنگامی که مبارزات مردمی به رهبری امام خمینی (ره) به نتیجه رسید و انقلاب اسلامی ایران پیروز شد، او نیز در جهت حفظ ارتش که بدنه مذهبی داشت تلاش‌های بسیاری انجام داد. یکی از افتخارات این شهید بزرگوار را باید حضور ۸ ماهه وی در روزهای ابتدایی پیروزی انقلابی بعنوان نماینده ارتش در بیت امام خمینی (ره) دانست. پس از این دوران به دانشکده افسری ارتش بازگشت و در کنار اساتیدی همچون امیر شهید سرلشکر سید موسی نامجوی در تربیت افسران انقلابی و مسلمان نقش ایفا کرد. همین کار باعث شد تا او به همراه شهید نامجوی در پایه گذاری ارتش نوین ایران اسلامی نیز نقش موثری ایفا کند.


داستان یعقوب، آغاز در تویسرکان پایان در انبار مهمات سومار


مدت زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که برای حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعلام آمادگی کرد. اما شهید نامجوی فرمانده وقت دانشکده افسری امام علی (ع) ارتش معتقد بود که به حضور وی در این محل بیش از هر جای دیگری ضرورت دارد. او از آغاز دفاع مقدس تا هفتم مهرماه سال ۱۳۶۱ در دانشکده افسری مشغول به تحصیل بود. اما در این روز با شنیدن خبر سقوط هواپیمای حامل فرماندهان شهید نیروهای مسلح که در بین آن‌ها فرماندهان ارتشی از جمله شهیدان نامجوی، فلاحی و شهید فکوری به شهادت رسیدند، حضورش در صحنه نبرد را ضروری‌تر می‌دید.


داستان یعقوب، آغاز در تویسرکان پایان در انبار مهمات سومار


پس از انتقال به زابل در سال ۱۳۶۱، توانست موافقت مقامات ارشد را در رفتن به جبهه جلب کرده و در همان سال عازم جبهه‌های جنوب شود. پس از هفت ماه حضور شبانه روزی در جبهه در سال ۱۳۶۲ به زاهدان رفت و چندی بعد به ایرانشهر منتقل شد. سال ۱۳۶۴ از طرف ارتش عازم ماموریت خارج از کشور شد و در مهرماه سال ۱۳۶۴ پس از بازگشت از سفر به سومار رفت و با حضور در خط مقدم مسئولیت هدایت آتش توپخانه رزمندگان اسلام را برعهده گرفت.


سرانجام در روز سوم آبان در حالی که با تعدادی از همکاران در حال هدایت توپخانه خودی و مختل کردن تدارکات دشمن بود، انبار مهمات مورد اصابت توپخانه دشمن قرار گرفته و به همراه تعدادی از همرزمانش مورد اصابت ترکش گلوله‌های RPG قرار گرفت و به شهادت رسید.


منبع: باشگاه خبرنگاران جوان


انتهای پیام/



انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته