دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
28 تير 1400 - 00:00
آنا گزارش می‌دهد؛

آزادی و تفکر در اندیشه دکارت و پایه‌ریزی فردیت انسان مدرن

خودبنیادانگاری انسان مدرن از چه چیزی نشئت می‌گیرد و تعریف او از آزادی چیست؟
کد خبر : 595487
دکارت



به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگ گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، یک سوال درباره ماهیت انسان و علوم مدرن این است که خودبنیادانگاری او در همه شقوق از چه چیزی نشئت می‌گیرد؟


سید محمدتقی طباطبایی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران نیز درباره تعریف آزادی در اندیشه دکارت و انسان مدرن می‌گوید: «دکارت از آزادی چه می‌فهمد و چه برداشتی داشته است. از نظر دکارت آزادی صرفا نبودن موانع نیست بلکه استقلال در داوری است. آزادی یعنی توان متعین کردن اراده خود براساس قانون عقل بدون ذره‌ای لرزش و بدون ذره‌ای ابهام. یعنی اراده هر چه متعین‌تر براساس قانون عقل خودم، من آزادتر هستم».


طباطبایی می‌افزاید: «دکارت آزاد نبودن را یا نامتعین بودن اراده یا متعین شدن اراده براساس امری غیر از قانون عقل خودم می‌فهمید. از نظر دکارت عقل باید اراده من را متعین کند و این عقل در نظر دکارت تصور است و تصور واضحات هم نیست، اینجا است که من آزاد هستم».


بیشتر بخوانید


ماکیاول پدر حقیقی علم سیاست است


علوم غرب، سامان بخش ما نیست


فرآیند خلع انسان از مقام خلیفه‌الهی در علم مدرن



عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران می‌گوید:«پس آزادی پیوند می‌خورد با اراده آزاد یا به عبارت بهتر اراده خود قانون‌گذار. اراده‌ای که خودش قانون خودش را می‌گذارد، اراده‌ای که براساس قانون خودش خودش را متعین می‌کند».


سید حمیدرضا طالب‌زاده، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران نیز درباره خودبنیادی در اندیشه دکارت می‌گوید: «دکارت با تاسیس اصل cogito و تفسیری که از آن به عنوان بنیاد تزلزل‌ناپذیر هستی کرد، در حقیقت یگانه سوژه (subject) حقیقی و به عبارت دیگر یگانه موجود یقینی را من انسانی از آن جهت که فکر می‌کند ( ego cogito) دانست که همه موجودات به او قائم و معتبرند. سایر موجودات وجودشان در حکم فرارو آورده‌ها یا باز نمودها (representations) یعنی ابژه (object) های این من متفکرند. لذا وجود مستقل خارجی‌شان مطرح نیست بلکه representation یعنی حکایت و نمایش ذهنی و متعلق شناخت انسان بودن آنها اعتبار دارد. دکارت objective را به معنای representative می‌داند و چون من انسانی یگانه موجود حقیقی و به تلقی دکارت یقینی است سایر موجودات اعم از خدا و انسان حیثیت ابژکتیو یعنی representative دارند. بنابراین قائم به سوژه هستند».


طالب‌زاده می‌افزاید: «بدین طریق هم "منِ انسانی" (ego) معنای کاملا تازه‌ای یافت که بنیاد همه چیز گردید و هم موجودیت موجودات که اینک در تفکر دکارت در اوبژه بودنشان یعنی در نسبتی که با cogito دارند و فرا رو آورده او هستند، حاصل می‌شود. هگل می‌گوید «اینک ما اولین بار بدرستی وارد به فلسفه‌ای می‌شویم که متعلق به عالم جدید است و با دکارت آغاز می‌شود. فلسفه‌ای که می‌داند به استقلال از عقل برخاسته و در آن شعور نفسانی خود آگاهی یکی از مراتب ذات حقیقت است. در اینجاست که می‌توانیم بگوییم به وطن خویش رسیده‌ایم. درست همچون دریانوردانی که سفری طولانی را در دریاهای طوفانی طی کرده‌اند، اینک می‌توانیم فریاد برآوریم: خشکی».


وی می‌گوید: «در این عصر جدید، اصل اصیل، فکر کردن (cogitare) به معنای خاص دکارتی آن است، فکری که مأخوذ از خودش است. در فلسفه کانت است که واژه آلمانی Ding (شیء) به معنای Gegenstand روبرو نهاد که خود ترجمه آلمانی کلمه لاتین object است تعبیر و تفسیر می‌شود و رواج می‌یابد. او موجودیت شیء را اوبژه بودنش برای سوژه می‌داند. اصل اعلای فلسفه کانت این است که "شرایط امکان تجربه همان شرایط امکان (وجود) اشیاء (Gegenstand) مورد تجربه است"».


سید حسین شهرستانی، عضو پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی نیز درباره فردگرایی و خودبنیادی انسان مدرن می‌گوید:«پیش از دوران مدرن، کل حیات اجتماعی، هستی یکپارچه داشته و تفکیک دو حوزه‌ عمومی و خصوصی بلاوجه بود. کل حیات اجتماعی به‌طور عمومی در خدمت دین و حیات دینی قرار داشت و ساحت‌های عرفی زندگی هم دست‌نخورده باقی مانده بود. البته به یک معنا بیان تفکیک حوزه‌ عمومی و خصوصی در دوآلیسم پاپ و قیصر در قرون وسطای مسیحی وجود دارد و به این معنا، پیش‌تاریخ سکولاریسم و ظهور حوزه‌های عمومی و بعدها حوزه‌ی خصوصی، این دوآلیسم مسیحی است. لیکن این دوآلیسم در قرون وسطی پررنگ نبود؛ پادشاه مشروعیت خود را از کلیسا کسب می‌کرد و فارغ و مستقل از آن نبود. حتی دولت انگلیس هم که خود را از کلیسای روم جدا کرد، به کل فارغ از مشروعیت مذهبی نبود و با تشکیل کلیسای سلطنتی انگلستان خلأ مشروعیت دینی خود را پر کرد».


شهرستانی می‌افزاید:«در دوران رنسانس بود که حوزه‌ عمومی به‌ عنوان منطقه‌ گریز از قدرت دین ظهور کرد که عرصه‌ عمل دولت ملی مدرن بود. این همزمان است با ظهور دولت-ملت‌ها و هم‌زمان است با رشد سرمایه‌داری. سرمایه‌داری در نظام فئودال مبتنی بر کلیسا و بازارهای محلی آن عقیم می‌ماند. سرمایه‌داری مستلزم شکست قدرت کلیسا و شکل‌گیری بازار مصرف بزرگ‌تری از بازارهای محلی است. دولت ملی، بازار ملی را برای سرمایه‌داری به ارمغان می‌آورد. پس حوزه‌ عمومی عرصه‌ ظهور سرمایه‌داری ملی است و ضامن بقای چارچوب‌ها و مناسبات آن هم دولت مقتدر ملی است».


عضو پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی می‌گوید:«در مرحله‌ بعد که مصادف با عصر رنسانس است «فرد مدرن» به معنی دقیق کلمه تولد می‌یابد. نطفه‌ این فردیت در توماس هابز موجود است. دولت مدرن محصول قرارداد اجتماعی فردی است. لیکن در هابز ظهور دولت به‌ کلی فرد را به محاق می‌برد. همچنین این فردیت در کوژیتو دکارت نیز موجود است. اما آنجا هنوز به مرحله‌ فعلیت و تحقق تاریخی نرسیده است. در عصر روشنگری، انقلاب‌های فردگرایانه و آزادی‌خواهانه فرد مدرن و حوزه‌ خصوصی متناسب با آن را شکل می‌دهد و دولت مدرن را که خود سد شکوفایی فردیت انسان مدرن شده، محدود می‌سازد؛ لذا تفکیک حوزه‌ عمومی و حوزه‌ خصوصی به‌طور عمده مربوط به این دوره است. حتما ظهور فرد مدرن بی‌نسبت با توسعه‌ سرمایه‌داری نیست. انسان ایده‌آل سرمایه‌داری همان انسان فردگرایی است که سود شخصی‌اش و نه عقاید و هنجارهای اخلاقی و دینی‌اش مبنای عمل اجتماعی و فردی اوست. این همان انسان گزل‌شافتی یا انسان دورکیمی است که وجدان فردی فربه‌تری نسبت به انسان‌های سنتی دارد؛ همان انسان وبری است که عقلانیت ابزاری، منطق عمل اوست. او همان تولیدکننده و مصرف‌کننده‌ی ایده‌آل سرمایه‌داری است. این همان انسانی است که واحد اصلی تحلیل در اقتصاد کلاسیک مدرن قرار می‌گیرد و منطق سرمایه‌داری را موجه می‌سازد».


انتهای پیام/۴۱۶۲/



انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته