دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
22 خرداد 1400 - 14:22

واشنگتن کلید کابل را به طالبان می‌دهد؟

علی‌رغم وجود چنین نگرانی‌هایی از تشدید درگیری‌ها و انتقام‌جویی‌های داخلی اما غرب همچنان اصرار دارد کلید کابل را به طالبان تقدیم کند؛ مساله‌ای که حداقل به مدت یک دهه و به‌ویژه از سال2010 روی آن کار کرده است.
کد خبر : 587551
.



به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، طالبان در هفته‌های اخیر بار دیگر به حملات خود شدت داده و شهرهایی را در مناطق شمالی افغانستان به تصرف خود درآورده است. طالبان که ریشه قوم پشتون دارد به‌دلیل استقرار این قوم در جنوب افغانستان خیالش بابت نفوذ در این منطقه راحت است و رو به اشغال نواحی شمالی این کشور آورده است. طالبان تلاش دارد به‌نوعی مسیرهای از کابل، پایتخت افغانستان به دیگر مناطق را نیز قطع کرده و این شهر را در نوعی محاصره داخلی و منطقه‌ای گرفتار سازد؛ اقدامی که راهی درجهت تصرف پایتخت در مراحل بعدی است.


این درحالی است که آمریکا با در پیش گرفتن روش «خروج تخریبی» در برابر روش «خروج مسئولانه» تلاش دارد پس از عقب‌نشینی از افغانستان این کشور را وارد درگیری‌های سنگین‌تر از گذشته کند. دولت جو بایدن اعلام کرده تمام نظامیان آمریکایی تا تاریخ 11سپتامبر (20شهریور) سال جاری خاک افغانستان را ترک می‌کنند. البته باید توجه داشت این خروج تنها نظامیان رسمی آمریکایی را درنظر می‌گیرد و براساس طرح کاخ‌سفید نیروهای امنیتی خصوصی به‌عنوان حافظ منافع واشنگتن به شکلی پراکنده در افغانستان همچنان به حضور خود ادامه خواهند داد.


بر این اساس آمریکا تنها حضور رسمی خود را به پایان رسانده و از مسئولیت‌هایش برای ایجاد ثبات در افغانستان شانه خالی خواهد کرد. واشنگتن برای اجرای طرح بازاستقرارش در افغانستان به‌طور مشخص از زمان توافق2020 دوحه با طالبان به هماهنگی رسیده است. حاکم رسمی افغانستان، طالبان خواهد بود و درمقابل در دیگر مناطق این کشور دیگر گروه‌ها حوزه‌های نفوذی تعیین می‌کنند که در میان‌شان شرکت‌های اقتصادی و امنیتی خصوصی آمریکا نیز به فعالیت‌های خود خواهند پرداخت.


براساس نگاه تحلیلگران افغانستانی، آمریکا این کشور را وارد دوئلی میان دولت مرکزی به رهبری اشرف غنی و گروه طالبان کرده تا پس از مشخص شدن برنده نهایی با آن وارد همکاری شود. براساس عقیده افغانستانی‌ها، واشنگتن با دولت مرکزی یک پیمان امنیتی داشته و با طالبان نیز یک توافق جامع دارد که می‌تواند پایه‌ای برای همکاری‌های آتی میان طرفین تلقی شود و بر همین اساس کاخ‌سفید حتی درصورت حکومت طالبان با چالش چندانی در این کشور روبه‌رو نخواهد شد.


در آخرین روزهای هفته قبل طالبان در ایالت شمالی «سرپل» دست به فتح مهمی زده و شهرستان «سوزمه‌قلعه» این ولایت را پس از چند روز محاصره به تصرف خود درآورد. «اسدالله خرم» عضو شورای ولایتی سرپل به رسانه‌ها گفته است با سقوط این شهر گردان چهار ارتش در منطقه «بغاوی» نیز به دست طالبان سقوط کرده است. خرم می‌گوید طالبان دو شهرستان «سانچارک» و «گوسفندی» را نیز محاصره کرده و در آستانه تصرف آنهاست.


در دیگر استان شمالی افغانستان یعنی ولایت «تخار» نیز شرایط بغرنج است. «محمداعظم افضلی» دبیر شورای ولایتی «تخار» روز جمعه تایید کرد شهرستان «اشکمش» این استان به دست طالبان افتاده است.


تحولات هفته‌های اخیر افغانستان تفاوتی عمده با تحولات سال‌های گذشته دارند. نخست آنکه در درگیری‌ها نه یک شهر کوچک یا مناطق حومه‌ای یک شهر بزرگ بلکه یک شهرستان به‌طور کامل آن‌هم در مدت زمانی کوتاهی اشغال می‌شود. تفاوت دیگر پی‌درپی بودن سقوط این مناطق است به‌گونه‌ای که اواخر هفته گذشته شاهد سقوط دو شهرستان در شمال افغانستان در فاصله نزدیک زمانی بودیم. طالبان که استان‌های جنوبی پایتخت را تصرف کرده و در سمت غربی کابل نیز در حال سفت‌کردن جای‌پای خود است رو به مناطق شمالی آورده تا با اشغال آنها عملا پایتخت و در پی آن دولت مرکزی افغانستان را در آستانه سقوط قرار دهد.


تحلیلگران افغانی می‌گویند طالبان از چنان قدرتی برخوردار شده که می‌تواند در مدت زمان کوتاهی دیگر شهرستان‌های افغانستان را نیز به‌سرعت تصرف کند اما به‌خاطر رعایت شرایط بین‌المللی می‌کوشد این اقدام را درحال حاضر گام‌به‌گام به پیش برده و پس از خروج کامل نیروهای خارجی از کشور به پایان برساند.


بر همین اساس است که طالبان مذاکرات خود را با دولت مرکزی افغانستان عملا رها کرده و به‌دنبال خرید وقت است. اخیرا «اشرف غنی» رئیس‌جمهور افغانستان در دیدار با «الوی فیلیون» رئیس کمیته بین‌المللی صلیب‌سرخ در کابل به راهبرد طالبان اشاره و اعلام کرد این گروه حاضر به مذاکره نیست. پیش از او نیز «شهرزاد اکبر» رئیس کمیسیون حقوق بشر افغانستان با اشاره به توافق آمریکا و طالبان گفته بود توافق دوحه نمی‌تواند برای کشورش صلح به ارمغان بیاورد.


حالا با تشدید روند خروج نیروهای خارجی از افغانستان هفته گذشته ایتالیا و مجارستان به دو دهه حضور خود در افغانستان پایان داده و به‌طور کامل از این کشور خارج شدند. گفته می‌شود نیروهای آمریکایی نیز 50درصد از روند خروج خود را تکمیل کرده‌اند. کشورهایی مانند بریتانیا، فرانسه و آلمان نیز درحال بررسی خروج تمامی وابستگان‌شان از افغانستان هستند؛ این گروه حتی شامل همکاران افغانستانی این کشورها نیز می‌شود.


لندن، پاریس و برلین نگران هستند پس از خروج از افغانستان و حضور طالبان در رأس قدرت این گروه دست به انتقام‌جویی نسبت به کارمندان محلی همکار با کشورهای غربی ازجمله مترجمان بزند. با این حال طالبان گفته درصورتی‌که این مترجم‌ها از گذشته خود ابراز پشیمانی کنند از امنیت برخوردار خواهند بود.


علی‌رغم وجود چنین نگرانی‌هایی از تشدید درگیری‌ها و انتقام‌جویی‌های داخلی اما غرب همچنان اصرار دارد کلید کابل را به طالبان تقدیم کند؛ مساله‌ای که حداقل به مدت یک دهه و به‌ویژه از سال2010 روی آن کار کرده است.


غرب از چه زمانی به طالبان رسمیت بخشید؟


طالبان در سال2001 بر اثر حملات شدید نیروهای ائتلاف بین‌المللی به رهبری آمریکا شکست خورد و دولت افغانستان و کابل پایتخت را به‌همراه نواحی دیگر این کشور از دست داد. شدت حملات نیروهای بین‌المللی و ازسوی دیگر همکاری گسترده گروه‌های افغانستانی مخالف طالبان آسیب‌های سنگینی به این گروه وارد کرد. گروه‌های افغانستانی مخالف طالبان نیز مجموعه‌هایی ساده و بدون سابقه نبودند بلکه بسیاری از آنها در قالب گروه‌های نظامی جهادی به مدت یک دهه با نیروهای شوروی درگیر جنگ بودند. ترکیب ائتلاف بین‌المللی و چنین گروه‌هایی از هم پاشیدن شیرازه طالبان بود.


با تمام این اقدامات اما طالبان از سال‌های 2006 و 2007 بار دیگر به صحنه افغانستان بازگشت و در میان ناباوری همگان به‌مرور توانست 80درصد از این کشور را تحت‌تاثیر خود قرار دهد. طالبان یا این مناطق را اشغال کرد یا در آنها به درگیری با دولت مرکزی افغانستان و نیروهای ائتلاف بین‌المللی ادامه داد. این مساله باعث شد کاخ‌سفید بار دیگر تعداد نیروهایش در افغانستان را افزایش دهد، به‌گونه‌ای که این تعداد در سال2010 حتی به بیش از دوران حمله و اشغال در سال2001 رسید.


ظهور مجدد طالبان در صحنه افغانستان آن‌هم پس از سقوط آن با تشکیل جبهه‌ای بین المللی-داخلی باعث شد غرب به این نتیجه برسد که نمی‌توان طالبان را از سرنوشت افغانستان جدا کرد. به همین دلیل زمزمه‌هایی از پذیرش طالبان در ساختارهای رسمی آغاز شد. در سال2010 ژنرال استانلی مک‌کریستال، که در آن دوره فرماندهی نیروهای ناتو در افغانستان را برعهده داشت ابراز امیدواری کرد بتوان با گروه‌های اسلامگرای افراطی به مصالحه رسید.


پس از او نیز بلافاصله دیوید پترائوس، فرمانده نیروهای آمریکایی در مناطق خاورمیانه، شمال آفریقا و آسیای میانه که به مختصر سنتکام نامیده می‌شود نیز اعلام کرد آشتی میان طرف‌های درگیر در افغانستان «یک جایگزین دیگر» برای جنگ و درگیری در این کشور است.


پس از سخنان فرماندهان ارشد نظامی آمریکا در منطقه، حامد کرزای، رئیس‌جمهور وقت افغانستان نیز ۲۴ژانویه همان سال پس از دیدار با روسای‌جمهور ترکیه و پاکستان در استانبول اعلام کرد متحدان کشورش شامل آمریکا و اتحادیه اروپا از طرح «آشتی با طالبان» حمایت می‌کنند.


دیدار کرزای با دو دولت اسلامی بزرگ در منطقه که در جهان اسلام و میان اهل سنت نفوذ کلام داشته و از جمله متحدان سنتی غرب در منطقه بودند برای آماده‌سازی یک اتفاق بزرگ صورت می‌گرفت. 4روز پس از این دیدار قرار بود نشستی تاریخی در لندن پایتخت بریتانیا برگزار شود.


پیامد موضع‌گیری‌های مقامات آمریکایی و دیدارهای چندجانبه بین‌المللی پیرامون افغانستان برگزاری کنفرانس لندن در 28ژانویه 2010 بود. این کنفرانس که هشتمین کنفرانس بزرگ بین‌المللی از زمان سقوط طالبان به شمار می‌رفت یک نقطه‌عطف بزرگ در پرونده افغانستان بود. در این کنفرانس همان‌گونه که از اظهارات مقامات سیاسی و نظامی غربی برداشت می‌شد در سطح بین‌المللی طالبان به رسمیت شناخته شده و حضورش در آینده سرزمین افغانستان مورد پذیرش جهانی قرار گرفت.


پیش از برگزاری کنفرانس، تقریبا همه‌چیز مشخص شده بود و راهبردهای سیاسی غرب برای افغانستان نیز به‌طور مشروح در دسترس همگان قرار داشت. گوردون براون نخست‌وزیر وقت بریتانیا پیش از برگزاری کنفرانس نتیجه آن را اعلام کرد و گفت کشورهای غربی قصد دارند تعداد نیروهای نظامیان در افغانستان را 50هزار نفر دیگر افزایش دهند که این میزان باید در همان سال2010 محقق شود.


ژنرال مک‌کریستال فرمانده نیروهای ناتو در افغانستان نیز که در روزهای منتهی به برگزاری نشست پرکار شده بود چند روز پیش از نشست لندن به روزنامه‌ «فایننشال‌تایمز» گفت هدف ائتلاف بین‌المللی از افزایش نیروهای نظامی در افغانستان افزایش فشارها بر طالبان است تا این گروه برای نشستن پای میز مذاکره و قبول درخواست غرب از خود آمادگی نشان دهد.


به‌طور کلی دستورالعمل کلی کنفرانس لندن از یک‌سو افزایش نیروهای نظامی آمریکا و ائتلاف بین‌المللی در افغانستان و ازسوی دیگر تشدید روند مذاکره با طالبان بود تا با سیاست چماق و هویج بتوان پرونده پیچیده این کشور را به یک نقطه قابل پیش‌بینی رساند.


نتیجه جزئی‌تر این کنفرانس نیز موافقت 70کشور و سازمان بین‌المللی شرکت‌کننده در آن بر سر رئوس یک برنامه زمان‌بندی‌شده پنج‌ساله بود. این برنامه برای گذار وضعیت افغانستان از شرایط جنگ و درگیری طی پنج‌سال به وضعیت استقرار یک دولت باثبات در کابل با شرکت طالبان بود. این طرح باعث می‌شد تا نیاز به حضور مستقیم و عملیاتی نیروهای نظامی ائتلاف بین‌المللی در افغانستان منتفی شود.


بر اساس برنامه گذار پنج‌ساله دولت مرکزی افغانستان با دریافت کمک‌های بین‌المللی دست به اجرای طرح‌های اقتصادی و رفاهی برای توسعه این کشور می‌زد و همزمان نیز با طالبان مذاکره می‌کرد تا این گروه نیز از مواهب طرح‌های ایجادشده بهره ببرد. یکی از اهداف ارائه فرصت‌های شغلی و اقتصادی به نیروهای طالبان این بود تا آنها اسلحه و جنگ را کنار گذاشته و وارد فرآیندهای معمول جامعه شوند.


البته در این طرح منظور از کنار گذاشتن اسلحه توسط طالبان معنای ظاهری آن نبود بلکه به‌معنای متوقف کردن درگیری‌های نظامی بود زیرا خلع‌سلاح طالبان یا هر گروه دیگری در جامعه به‌شدت مسلح افغانستان، عملا امکان‌پذیر نیست. ازسوی دیگر سلاح‌های مورد استفاده طالبان نیز تسلیحات سبکی مانند کلاشنیکف، آرپی‌جی و تسلیحات انفرادی پیشرفته‌تر -غنیمت گرفته‌شده از نیروهای خارجی حاضر در این کشور- است.


طالبان همچنین از روش‌های انتحاری و حملات ناگهانی به یگان‌های نظامی استفاده می‌کند تا بتواند با استفاده از عنصر غافلگیری تلفات بیشتری گرفته و در دل آنها رعب و وحشت بیافریند. این انتحاری‌ها نیز از وسایل پیشرفته غیرقابل دستیابی بهره نمی‌برند بلکه در همه دوره‌های زمانی برای طالبان قابل دسترسی هستند.


بازگشت طالبان از سال‌های 2006 و 2007 به عرصه میدانی افغانستان آن‌هم پس از شکست سال2001 نشان داد این گروه با چه سرعتی می‌تواند ساختارهای خود را بازسازی کرده و به میدان بازگردد و درست به همین خاطر است که هیچ نهادی در افغانستان به‌دنبال خلع‌سلاح معمول طالبان نیست بلکه راهبرد اصلی از سال2010 به بعد به‌ویژه پس از کنفرانس لندن راهی برای مشارکت طالبان در دولت مرکزی افغانستان است.


آمریکایی‌ها پس از ظهور مجدد طالبان در سال2007 و 4سال جنگ با این گروه متوجه شدند ممکن است نیروهای ائتلاف بین‌المللی و نیروهای دولت مرکزی بتوانند در بیشتر درگیری‌ها با شورشیان و گروه طالبان پیروز شوند اما نتیجه این پیروزی‌ها الزاما به دراختیار گرفتن زمین منجر نمی‌شود چه اینکه طالبان در درگیری‌های خود با نیروهای آمریکایی و دولت مرکزی بارها دچار تلفات گسترده‌ای می‌شد اما نهایتا شهرهای مهم یا حومه آنها به دست این گروه می‌افتاد.


پیروز شدن طالبان در عین شکست خوردنش در جنگ و متحمل شدن آسیب‌های فراوان باعث شد بازیگران موجود در پرونده افغانستان بدانند با وضعیت بسیار پیچیده‌ای روبه‌رو هستند که با استفاده از ابزارهای نظامی و فیزیکی قابل شکست نیست. بنابراین رویکردهای نرم نیز به سیاست‌های پیشین افزوده شد تا طالبان بار دیگر نسبت به حضور در قدرت ترغیب شود گرچه همگان نگران بودند طالبان زیربار تقسیم قدرت نرفته و تمام آن را طلب کند.


با تمام این تفاسیر اما جمهوری اسلامی ایران از زمان برگزاری کنفرانس لندن نگرانی‌هایی درباره پرونده افغانستان داشت. این نگرانی‌ها نیز به این جهت بود که سعودی‌ها و اماراتی‌ها در پشت طراحی کنفرانس لندن قرار داشتند و پاکستانی‌ها نیز قدم‌به‌قدم همراه سعودی‌ها و اماراتی‌ها می‌کوشیدند مسیر این کنفرانس را تقویت کنند. با توجه به نقش مخرب این سه کشور در دهه1990 میلادی و تقویت طالبان توسط آنها و ایجاد کشتار در افغانستان، تهران به‌هیچ‌وجه با کنفرانس لندن و نتایج آن همراهی نکرد.


چرا ایران در کنفرانس لندن شرکت نکرد؟


ایران از 4سال قبل از برگزاری این کنفرانس لندن به دلیل شک و تردید نسبت به نیات آمریکا در افغانستان و دیگر ملاحظات حضورش در کنفرانس‌های بین‌المللی افغانستان را متوقف کرده بود. با این حال درمورد کنفرانس لندن به رسمیت شناختن طالبان یکی دیگر از دلایل عدم شرکت ایران در این مراسم بود.


به‌عبارت دیگر، جمهوری اسلامی این احتمال را که طالبان دوباره تبدیل به یک وزنه‌ سیاسی رسمی در افغانستان بشود اصلا برنمی‌تابید و احساس می‌کرد این قضیه در آینده تبدیل به یک دردسر بسیار بزرگی برای ایران شده و مجددا با کشاندن پای تهران به قضایای افغانستان، باعث مشغول شدن دستگاه‌های سیاسی و امنیتی کشور شود.


قدرت‌گیری طالبان در افغانستان احتمال داشت همانند دهه1990 میلادی هزینه‌ها و مشکلات اجتماعی‌ خاصی برای ایران ایجاد کند؛ مسائلی مانند هرج‌ومرج و شکل‌گیری موج‌های بزرگ مهاجرتی از افغانستان ازجمله این نگرانی‌ها بودند. تهران از آنجا نگرانی‌اش افزایش یافت که دست‌های پشت‌پرده رقبای منطقه‌ای خود را در تقویت دوباره طالبان مشاهده کرد.


درمجموع دو حوزه‌ نفوذ کلی در افغانستان وجود دارد؛ یکی از این حوزه‌های نفوذ، ایران و متحدانش هستند و در حوزه‌ مقابل نیز عربستان‌سعودی، امارات و کلا افراط‌گرایانی که در منطقه فعال هستند حضور دارند.


به میزانی که حوزه‌ نفوذ عربستان یا امارات در افغانستان فعال می‌شود به همان میزان نفوذ ایران کاسته شده و دردسرهای امنیتی برای تهران ایجاد می‌شود. از آنجایی که عربستان‌سعودی منافع ذاتی چندانی در افغانستان ندارد هرگونه تلاشش برای فعال‌شدن در این کشور در راستای مهار و مشغول‌سازی ایران تلقی می‌شود.


در زمان برگزاری کنفرانس لندن نیز تهران اعتقاد داشت لابی پشت‌پرده‌ای که در حال تلاش برای به رسمیت شناختن مجدد طالبان است شامل همان سه کشوری است که در دهه1990 میلادی دولت طالبان را به رسمیت شناختند. تهران به قطعیت رسیده بود که تلاش‌های جدید این محور باعث تشدید افراط‌گرایی در افغانستان و پاکستان شده و ناامنی آن به ایران نیز سرریز خواهد کرد.


خلاصه رابطه آمریکا و طالبان از آغاز تاکنون


طالبان گروهی بود که محور عربستان، امارات و پاکستان با رضایت و حمایت آمریکا در دهه 90 میلادی تشکیل شد تا با اشغال افغانستان از این کشور به‌عنوان نقطه‌ای برای تزریق اندیشه‌های افراط‌گرایانه به آسیای میانه به‌عنوان حوزه نفوذ روسیه، استان سین‌کیانگ چین و مرزهای ایران استفاده کنند.


پس از چند سال از حضور طالبان در کابل با خارج شدن کنترل این گروه از دست آمریکا، واشنگتن به بهانه‌های واهی به افغانستان حمله کرد تا بتواند این گروه متمرد از دستورات کاخ سفید را از عرصه حذف کرده و به‌طور مستقیم ساختار مدنظر خود را در این کشور برپا سازد.


با این وجود طالبان به تغییرات خود ادامه داده و با تمرکز به «نبرد با نیروهای خارجی» موفق شد تا درمقابل غرب ایستادگی کند. حالا دو دهه پس از آغاز جنگ در افغانستان، آمریکا که در این مدت خشونت و درگیری را در سراسر افغانستان نهادینه کرده می‌کوشد با ترتیب دادن یک خروج غیرمسئولانه از این کشور که در اصل بازاستقرار نیروهایش در افغانستان است باعث شکل‌گیری یک کانون بحران منطقه‌ای در این کشور شود.


منبع: روزنامه فرهیختگان


انتهای پیام/



انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته