دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
02 ارديبهشت 1399 - 14:00
یادداشت؛ بخش سوم/ محمد قمی*

عقلانیت در شکل‌گیری علم دینی و بومی از نگاه استاد خسروپناه

یکی از کاربردهای عقل که کمتر در فلسفه مورد توجه قرار گرفته، عقلانیت ابزاری وبر یا عقل معاش فلسفه و به تعبیر استاد خسروپناه عقل مدبر است.
کد خبر : 484566
2890603.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه و کرسی‌های آزاداندیشی گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، محمد قمی طی یادداشتی نوشت: بنده در دو بخش گذشته، به تعریف علم دینی، سه پیش‌فرض الگوی حکمی-اجتهادی و ماهیت علم، نظریه و فرآیند تحول در علوم انسانی از دیدگاه استاد خسروپناه اشاره کردم.


در این بخش، به عقلانیت در شکل‌گیری علم دینی و بومی و نیز راهکاری برای ایجاد فلسفه‌های مضاف از نگاه ایشان می‌پردازم.


عقل را از ساحت‌های گوناگون می‌توان بررسی کرد. عقل‌شناسی را می‌توان به مباحثی مانند هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و تدبیرشناسیِ عقل تقسیم کرد که ذیل آن‌ها تقسیماتی وجود دارد. عقل در فلسفه اسلامی، ساحتی از ساحت‌های انسان و همچنین ساحتی از ساحت‌های هستی است. عقل در مرتبه کل هستی، موجودی مجرد و واسطه فیض الهی و نوع منحصربه‌فرد است. عقلی که ساحتی از ساحت‌های انسان بوده، حقیقتی است که در اثر حرکت جوهری برای برخی از انسان‌ها تحقق پیدا می‌کند.


یعنی نفس سیر تطوری می‌یابد و به حس، خیال، مثال و عقل می‌رسد و در آنجا مُدرِک کلیات می‌شود. کارکرد معرفت‌شناختی عقل در فلسفه اسلامی، در حوزه نظری و نیز در حوزه عملی مطرح بوده که همان عقل نظری و عملی است. عقل نظری، مُدرِک هست‌ها و نیست‌هاست و عقل عملی، بایدها و نبایدها را ادراک می‌کند. عقل نظری و عملی که هر دو جزء عقل ادراکی به شمار می‌آیند، هم در حوزه تصورات و هم در حوزه تصدیقات، فعال هستند. در ادراک عقل عملی، اندیشه غایت نیز وجود دارد. درواقع یکی از کارکردهای عقل عملی، عقل غایت‌اندیش است و اینکه انسان به کجا و به‌سوی کدام مطلوب باید برود.


عقل نظری و عملی علاوه بر اینکه قواعد منطقی و معرفت‌شناسی را درک می‌کنند، آن‌ها را نیز به کار می‌گیرند. عقل ادراکی انسان علاوه بر اینکه عقلِ منبعی است و مستقلاً به‌عنوان منبع، تولید اندیشه می‌کند، عقل ابزاری هم است که فعالیت فهم و درک اندیشه را از آن منبع معرفتی برعهده دارد؛ یعنی هم مولّد اندیشه و هم کاسب اندیشه است.


یکی از ساحت‌های عقل ابزاری، عقل فهمنده یا هرمنوتیک فهم است. عقل ابزاری دو کار انجام می‌دهد: ۱) شناخت؛ ۲) فهم. شناخت معمولاً در معرفت‌شناسی و فهم در هرمنوتیک مورد توجه است. یکی از کاربردهای عقل که کمتر در فلسفه مورد توجه قرار گرفته، عقلانیت ابزاری وبر یا عقل معاش فلسفه و به تعبیر استاد خسروپناه عقل مدبر است؛ یکی از علت‌هایی که امتداد سیاسی-اجتماعی فلسفه ما قطع شده به‌دلیل بی‌توجهی به این نوع از کاربرد عقل است.


عقل مدبر از مجموع دستاوردهای عقل نظری، عملی، غایت‌اندیش، تفهمی، ابزاری و منبعی به مجموعه معلوماتی می‌رسد که با ساماندهی آن‌ها بتواند به خلق و دستاوردی دست یابد. در اینجا عقل، خلق و تولید می‌کند؛ مثلاً ساخت بانک، بیمه و هر نوع صنعتی در حوزه علوم انسانی، حاصل این عقل است. در بخش‌های بعدی توضیحات بیشتری در این خصوص خواهد آمد.


درباره یکی از راهکارها و ضرورت ایجاد فلسفه‌های مضاف از دیدگاه استاد خسروپناه، به این نکته اشاره می‌کنم که وی معتقد است تغییر موضوع فلسفه اسلامی و تأسیس فلسفه‌ای نو با نام «حکمت خودی» یا «حکمت نوین اسلامی»، باید در دستور کار قرار بگیرد؛ زیرا فلسفه اسلامی ظرفیت بالایی در بحث از فلسفه‌های مضاف و تولید متافیزیک علوم دارد که اگر بخواهیم بالفعل شود، باید بحث از فلسفه‌های مضاف، در خودِ فلسفه اسلامی پیگیری شود نه بیرون از آن. آبشخور اصلی این رویکرد از دو مکان است: اولاً، دین باید پاسخگوی نیازهای مردم در همه زمان‌ها باشد و امروز نیاز مردم به ساخت تمدن اسلامی و علم اسلامی، متوقف بر تأمین متافیزیک دینیِ علوم از سوی دین است.


ثانیاً بسیاری از متافیزیکِ علوم، از سوی منبع وحی تأمین نمی‌شود و برای تأمین آن باید به سراغ عقل رفت که منبع دیگرِ دین است. فلسفه ازآن‌جهت که ناب‌ترین دستاورد عقل به شمار می‌آید و مستند به بدیهیات حرکت می‌کند، علاوه بر اینکه واقع‌نماست، هستی مطلق را نیز بررسی می‌کند و از ای نرو، بر همه علوم و معلومات بشر، حاکم و شامل آن‌ها خواهد بود؛ از جهت دیگر، فلسفه دستاورد عقلی است که از منابع دین شمرده شده و محصولات یقینی آن، جزء دین به شمار می‌آیند.


استاد خسروپناه معتقد است با تغییر موضوع فلسفه، می‌توان کاری کرد که نه‌تنها قواعد دیگر علوم با فلسفه در تعارض نباشد، بلکه فلسفه به علوم دیگر، روش کشف قواعد اشیاء و معیار صحت را بیاموزد و مبانی متافیزیکی و فلسفی آن‌ها را تأمین کند. او موضوع فلسفه را «وجود انضمامی انسان» معرفی می‌کند که هم از عوارض «موجود بما هو موجود» و هم از عوارض کلی انسان بحث می‌کند. استاد معتقد است اینکه وجودِ منِ شخصی، موضوع فلسفه قرار می‌گیرد، اشکالی ایجاد نمی‌کند؛ چراکه این وجودِ متشخص برای هر انسانی قابل‌درک است. بدین ترتیب، فلسفه ما مشترک و قابل‌بحث می‌شود؛ زیرا فرض بر این است که سوفسطایی هم «وجود من» را درمی‌یابد و این امر، غیرقابلِ‌انکار است.


هرکسی هرچه را انکار کند، وجود متشخص خودش را درمی‌یابد و قبول دارد. اینکه انسان از خودش آغاز کند و سپس به انتزاعیات برسد، ضربه‌ای به این امر نمی‌زند که ما یک‌سری کلیات مشترک داشته باشیم. استاد خسروپناه این مطلب را در کتاب فلسفه اسلامی توضیح داده و از بسیاری از فلاسفه، نمونه ذکر کرده است. این مطلب در آثار استاد مصباح‌یزدی نیز مطرح است [آموزش فلسفه، ج ۱، ص ۱۶۹]؛ مثلاً اینکه «علوم حصولی، بر علوم حضوری مبتنی است و علوم حضوری هم در پیش تک‌تک ما حاضر است»، ضربه‌ای به فلسفه نمی‌زند.


استاد خسروپناه آغاز فلسفه را وجود انضمامی انسان دانسته و از آن، دو حُکمِ «موجود بما هو موجود» و «انسان بما هو انسان» را انتزاع کرده است؛ اما «وجود انضمامی انسان» چگونه بحث از فلسفه‌های مضاف به حقایق را وارد فلسفه می‌کند؟ موضوع برگزیده استاد با عنوان «وجود انضمامی انسان»، قلمرو وسیعی به فلسفه می‌دهد؛ بدین صورت که هریک از عوارض و احکام انضمامی یا انتزاعی یا استنتاجی وجود انضمامی انسان، موضوع محور کلانی می‌شود که عوارض و احکام آن، فلسفه مضاف به حقیقتی را به وجود می‌آورد. ازاین‌رو، فلسفه‌های مضاف به حقایق تحقق می‌یابند.


درواقع، مقصود از فلسفه مضاف، دانشی است که از مبانی آن دانشِ مضاف‌الیه و متافیزیک‌های آن بحث می‌کند. با تغییر موضوع فلسفه، بحث از هر یک از این فلسفه‌های مضاف را می‌توان در فلسفه جای داد و گزاره‌های متافیزیکی آن‌ها را تأمین کرد.


*محمد قمی، مدیر دفتر مطالعات، برنامه‌ریزی و تعالی علوم عقلی و الهیات معاونت علوم انسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی


انتهای پیام/۴۱۱۸/پ


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته