دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
نگاه آنا به فیلم‌های جشنواره فجر/11

تاول‌های «درخت گردو»

«درخت گردو» تازه‌ترین ساخته محمدحسین مهدویان در چهارمین روز از جشنواره فیلم فجر در سینمای رسانه اکران شد.
کد خبر : 470187
درخت گردو.jpg

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا - سارا مسعودی: فیلم سینمایی «درخت گردو» جدیدترین ساخته محمدحسین مهدویان در چهارمین روز از جشنواره فیلم فجر در سینمای رسانه اکران شد، که با واکنش‌ها و استقبال گسترده مخاطبان حاضر همراه شد. فیلمی که اشک را مهمان چشمان بسیاری از بینندگان خود کرد. یادداشت دیگری از این فیلم و حال و هوایش پیش روی شماست.




ما جنگ ندیده‌ایم


دو سال بعد از پایان جنگ به دنیا آمده‌ام. در زمانی که خاطرات کودکی‌ام یک  پلان از جنگ را هم در گوشه ذهنش ندارد. وقتی خانم تصویربردار در پاسخ به سؤال من در رابطه با فیلم «درخت گردو» گفت که به یاد سال‌های تلخ جنگ افتاده، به یاد لحظه‌هایی که پسرش، یکی از متولدان سال شصت و دو، هنگام بمباران بازوانش را از شدت ترس گاز می‌گرفت و کبود می‌شد و همین باعث شده دیگر تاب دیدن فیلم را نیاورد درکش نمی‌کردم. چرا دروغ؟


نمی فهمیم حجله باران یعنی چه!


 راستش مایی که بعد از جنگ به دنیا آمده‌ایم، هیچ تصوری از جنگ نداریم. نه معنی بمباران شهر و صدای آژیر را می‌فهمیم و نه  درک می‌کنیم که چطور می‌شود که کوچه‌های شهر هر روز حجله باران‌ باشد. یک روز مادری بی‌فرزند شود و روز دیگر فرزندی بی‌مادر. آن چه در گوشه ذهنمان داریم انگاره‌هایی‌ است که کتاب‌ها و فیلم‌ها برایمان ساخته‌اند.


 جنگ از‌ نگاه مردم


زاویه دوربین بیشتر این روایت‌ها در مناطق خط مقدمی جنگ کاشته شده یعنی در میان رزمندگان و کمتر اثری را می‌توان یافت که روایتگر مردم باشد، چرا هستند مثلاً کتاب «فرنگیس» یا «دا» یکی از آن هاست، اما این دست آثار کم‌اند.


«درخت گردو» یکی از همین جنس روایت‌های جنگ از زاویه مردمی‌ است. محمد حسین مهدویان در پنجمین اثرش تلاش کرده برایمان‌ از‌ سردشتی بگوید که یا آن را نمی‌شناسیم  یا فقط اسمش را در کتاب‌ها خوانده‌ایم. 


رشته شدن خوشبختی 


دقایق ابتدایی فیلم  تزریق روح زندگی به ماست، داستان عشق به زبان مهدویان. شما شیفته نگاه عاشقانه قادر به مریم خواهید شد. تبلور عشق آن قدر است که یک آن با خودتان می‌گویید ای کاش شما هم یک قادر در زندگیتان داشته باشید. بازی‌ها و آرزوهای کودکانه به دقایق ابتدایی فیلم رنگ می‌پاشد. رود و صدای آب به شما زندگی می‌بخشد. آرزو می‌کنید ای کاش زندگی همین قدر ملودرامش‌ خوب باشد. اما آن یک بمب شیمیایی که از نگاه مهدویان غیر عمدی و از نگاه ما عمدی‌ست می‌رود تا هرچه از خوشبختی گفته‌ایم را رشته کند.


سردشت آغشته به تاول 


از این پس شمایید و تصاویری که آن قدر خوب با برخی تصاویر آرشیوی ادغام شده که لمس می‌کنید سردشت آلوده به تاول را. تک تک تاول‌ها، جیغ بچه‌ها، سکانس حمام، چه کسی تاب دارد که اشک‌هایش بر گونه‌هایش رد خیسی نیندازد؟


اما هنوز در میان ناامیدی‌ها ما و امیدواری آن‌ها، هنوز امید هست زندگی هست، بچه‌ای هست که نگران باشد نکند کوری چشمانش باعث شود امتحان ندهد.


مادری هست که با وجود دردهای کوبنده به شهین فکر می‌کند و به قادر بگوید که شب برای شهین قصه کفشدوزک را بخواند.


شخصیت‌هایی که درست پردازش شده‌اند امیدوارند 


اما ما ناامیدانه خیره به پرده سینما در استیصال مردم یک شهر آرام می‌گرییم. صحنه  انداختن پیکرهای دو کودک را بر دوش خود حس می کنیم‌. و خودمان دو کودک را تشییع می کنیم.


خون دل‌ها خورده‌ایم...


من نمی‌دانم چرا مهدویان نخواسته است که از تمام شرکای این جنایت نام ببرد و نمی‌خواهم  هوشمندی اعتراض مهدویان به شرایط اقلیت‌های قومی را تحلیل کنم. فقط می‌خواهم بگویم آقای مهدویان ممنون که دوباره روایت کردی که ما برای آن که خاک ایران خانه خوبان شود، خون دل‌ها خورده‌ایم. راستی خانم تصویربردار گفت قدر این امنیت و آرامش را نمی‌دانیم.


انتهای پیام/4139/پ


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته