دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
24 آبان 1398 - 00:10
گزارش آنا از سه مرکز نگهداری زنان بی‌سرپناه؛

زنان خانه به دوش زیر آسمان پایتخت/ از حضور عضو سابق تیم ملی ووشو در گرم‌خانه چیتگر تا تلاش یک مادر برای فروش نوزاد چند ماهه‌اش!

با آغاز فصل سرما، تعداد مراجعان به گرم‌خانه‌ها افزایش پیدا می‌کند و توجه به مشکلات معیشتی این افراد از سوی مسئولان ضروری است، چراکه درحال حاضر برخی زنان حاضر در مراکز مذکور برای کسب درآمد به فکر فروش نوزادشان هستند!
کد خبر : 444991
7890.PNG

گروه اجتماعی خبرگزاری آنا-زهرا اردشیری؛ سوز پاییزی و سردی زمستان در راه است و سختی گذراندن شب‌های سرد در کف کوچه‌ها و معابری که باید در کنار دیوارهایشان کز کرد تا کمتر سرمای استخوان‌سوز اذیت بکند به دغدغه این‌روزهای زنان و مردان معتاد و بی‌سرپناهی تبدیل شده که خانه و کاشانه‌ای برای زندگی ندارند.


در این میان، حضور زنان و دختران بی‌سرپرستی که هرکدام به دلایلی از جمله، اعتیاد، فرار، نزاع، خشونت و حتی برای اشتغال از خانه خود بیرون آمده و روزها آرزوهای خود را در پایتخت می‌جویند ولی شب‌ها نگران آسایش و آرامش خودشان هستند بیشتر آزاردهنده است و حضور در گرم‌خانه‌هایی که به‌راحتی بتوانند استراحت کنند بدون آن‌که سایه شومی بالای سرشان باشد برایشان خوشحال‌کننده است.


بنابراین در یک بازدید شبانه به‌همراه مدیران سازمان رفاه، خدمات و مشارکت‌های اجتماعی شهرداری تهران در سه مرکز نگهداری زنان بی‌سرپرست حضور یافتیم. مراکزی که هر کدام قانون خودش را دارد و البته آدم‌های متفاوتی هم آن‌جا شب را سپری می‌کنند.


در این بازدید شبانه فهمیدیم کمتر بین‌شان پیدا می‌شود که از زندگی زیر سقف گرم‌خانه راضی باشند. یکی می‌خواهد نوزاد چند ماهه‌اش را از بهزیستی پس بگیرد تا آن را بفروشد و به زخم زندگی‌اش بزند. آن یکی منتظر است تا حبس شوهرش تمام شود. می‌گوید شوهرم که بیاید خانه‌ای دست و پا می‌کنیم و یکی دیگر زیر لب زمزمه می‌کرد زندگی کنار زن‌های معتاد چندش‌آور است. غم، درد و تنهایی، سهم زنانی است که به هر دلیلی خانه و خانواده ندارند. فرقی نمی‌کند خودشان خانه را رها کرده‌اند یا خانواده آن‌ها را طرد کرده است. مهم این است که حالا تنها هستند و گرم‌خانه‌ها تنها پناه آن‌ها محسوب می‌شود. سرپناهی که از بودن در آن احساس خوبی ندارند.


پلان اول_ خانه مادر و کودک


یک میلیون و ششصد هزار تومان پول می دهم


بوی ماده ضدعفونی کننده، اولین چیزی است که به مشام می‌رسد. انگار پیش پای ما پله‌های این ساختمان را شسته‌اند. چند پله که بالا می‌روی یک راهرو و چند اتاق، سهم زنان پناهنده به این خانه است. اینجا خانه مادر و کودک است. خانه‌ای که به مادران معتاد همراه با کودکانشان پناه داده می‌شود. توی یکی از اتاق‌ها سرک می‌کشیم، دختر جوانی برای یک زن باردار لاک می‌زند.  زن باردار سن و سال‌دار به نظر می‌رسد اما 29 ساله است. این را خودش می‌گوید. دختر جوان همراه مادرش این‌جاست، خودش 11 ماه است که ترک کرده و مادرش 3 ماه. می‌گوید: «پیش پای شما با مسئولین کمپ دعوایم شده، من ماهی یک میلیون و 600 هزار تومان برای اقامت در این‌جا پول می‌دهم. یک زنی که شپش دارد را با من هم اتاق کرده‌اند باید اتاقش را از من جدا کنند؛ فکر می‌کنند چون خانه و زندگی نداریم صاحب ما هستند در صورتی که ما از اول این‌طور زندگی نمی‌کردیم ماهم برای خودمان کسی بودیم.»


یکی دیگر از زن‌ها که 50 ساله به نظر می‌رسد اما 38 سال سن دارد میان حرف دختر می‌پرد و می‌گوید: «از همه که پول نمی‌گیرند. مثلاً من مجانی این‌جا هستم. خودم و سه پسرم.» سر صحبت را باز می‌کند و می‌گوید: «خودم 3 ماه است که ترک کرده‌ام. تریاک می‌کشیدم. شوهرم به جرم قاچاق مواد مخدر زندان است. یکی از پسرهایم 12 ساله است. خدا خیرشان بدهد، مسئولان این‌جا در مدرسه نزدیک این‌جا ثبت نامش کردند. اما بعد از ظهرها که می‌خواهد از مدرسه برگردد جلوی دوست‌هایش خجالت می‌کشد. می‌رود در پارک نزدیک مرکز ساعت‌ها می‌نشیند. همه دوست‌هایش که رفتند بعد به این‌جا می‌آید. دلم برایش می‌سوزد. بزرگ شده، برایش خسته کننده است صبح تا شب بین ما زن‌ها زندگی کند. نمی‌خواهم بهزیستی هم برود. فقط هر روز دعا می‌کنم یک خانه داشته باشم تا بتوانم خودم و  بچه‌هایم آن‌جا زندگی کنیم.»


بچه‌ام بین معتادها بزرگ می‌شود


حدوداً 15 ، 16 نفر به نظر می‌رسند، چند نفری خودشان را به خواب زده‌اند تا کسی سراغشان نرود. این را هم‌اتاقی‌ها می‌گویند. یکی از زن‌ها که حسابی از اقامت در خانه مادر و کودک راضی به نظر می‌رسد می‌گوید: «خود معرف به این‌جا آمدم. معتاد بودم و خانه و زندگی هم نداشتم. پول نمی‌دهم. حسابی هم راضی هستم. همه چیز این‌جا داریم. خیاطی و قالیبافی هم یادمان می‌دهند. تنها مشکلش این است که بچه من باید بین این همه زن معتاد که معلوم نیست چه گذشته‌ای داشتند و از کجا آمده‌اند بزرگ شود. دلم به حال بچه خودم می‌سوزد. وگرنه امکانات خوب است. شام و ناهار سر وقت. حمام حتی آرایشگاه هم داریم.»


خدمات رایگان است


سوال در رابطه با این‌که این افراد چرا باید هزینه‌ای بابت اقامت خود در این مکان پرداخت کنند مدام در ذهن ما می چرخد. سراغ «عباس دیلمی‌زاده» مدیرعامل جمعیت خیریه تولد دوباره می‌رویم؛ او می‌گوید: «هزینه درمان و نگهداری مجانی است مگر عکس آن ثابت شود.» و اینگونه ادامه می‌دهد: «این‌جا هزینه‌های تمام شده زیاد است، ما باید حقوق پرسنل را پرداخت و مواد غذایی مورد نیاز را هم تهیه کنیم که هر چند بهزیستی و خیرین کمک می‌کنند ولی نیاز است مددجوها نیز در صورت تمکن مالی مبالغی را به‌عنوان هزینه ارائه دهند. از افرادی هزینه دریافت می‌شود که مطمئن باشیم  از طرف خانواده‌هایشان حمایت می‌شوند و خانواده تمکن مالی دارد. هزینه نگهداری ماهیانه 800 هزار تومان در نظر گرفته شده و هزینه درمان دارویی غیر داروی نگهدارنده، خرید از بوفه و هزینه‌هایی مانند پوشک برای کودکان ممکن است به این هزینه ماهیانه اضافه شود. این افراد. حتی اگر زمانی نتوانند هیچ مبلغی پرداخت کنند تا زمانی که احساس شود نتوانند در دنیای بیرون از مرکز زندگی کنند در این‌جا نگهداری خواهند شد.»


دیلمی‌زاده در رابطه با نحوه کار مرکز مادر و کودک می‌گوید: «تیم‌های درمانی شامل پزشک، روانشناس، پرستار‌، بهیار،‌ جامعه‌شناس و روان‌پزشک در این مرکز حضور دارند و زنان آسیب‌دیده از طریق شهرداری، بهزیستی، سازمان‌های مردم‌نهاد و یا سایر زیرمجموعه‌های مراکز به ما معرفی می‌شوند.


او ادامه می‌دهد: «در حال حاضر در مرکز تولد دوباره 31 نفر مقیم زندگی می‌کنند که مادر و کودک هستند و مادر باردار هم در میان آن‌ها وجود دارد. 20 نفر غیرمقیم هم در این مرکز حضور دارند. دو نفر از افراد که در این‌جا زندگی می‌کنند تازه زایمان کرده و این افراد برای زایمان به بیمارستان‌هایی هم‌چون اکبرآبادی و مهدیه در تهران و بیمارستان سمیه در کرج معرفی می‌شوند؛ البته 14 کودک این‌جا با مادرشان زندگی می‌کنند که 20 درصد افراد را شهرداری، 20 درصد را بهزیستی و 15 تا 20 درصد را سازمان‌های مردم‌نهاد به ما معرفی کرده و مابقی نیز خودشان به این‌جا آمده و درخواست ارائه خدمات دارند.»


پلان دوم_ سامانسرای لویزان


التماس می‌کنم، من را از این‌جا ببر/ درآمد گدایی ساعتی 20 هزار تومان


همه را به سامان‌سرا نمی‌آورند، برای آمدن و خروج از اینجا حکم قضائی لازم است. بیشتر افرادی که در سامان‌سرا پناه داده شده‌اند متکدیان حرفه‌ای هستند. زنانی که هر روز در گوشه و کنار شهر آن‌ها را می‌بینیم.


یکی از آن‌ها که حدوداً 60 ساله است دستم را می‌گیرد و می‌گوید: «التماس می‌کنم من را از این‌جا ببرید. من از سیستان بلوچستان آمده‌ام تا کار کنم. گدایی می‌کنم تا خرج زندگی‌ام را در بیاورم. به این‌ها بگو من را آزاد کنند. می‌خواهم برگردم به شهرمان.» می‌پرسد «ورق و کاغذ همراهت هست. شماره پسرم را بنویس بگو من اینجا هستم.» یکی دیگر از زن‌ها که  جوان‌تر  است با صدای بلند می‌گوید: « من 2 ماه است که این‌جا هستم. می‌خواهم بروم.» دلیلش را می‌پرسیم، می گوید:« صبح زود مجبورمان می‌کنند از خواب بیدار شویم. شب‌ها زود خاموشی می‌دهند. دلم می‌خواهد گدایی کنم. گاهی هم تریاک می‌کشم. با کسی هم کاری ندارم.» می‌پرسم تریاک را از کجا می‌آوری:« آه کشداری می‌کشد و می‌گوید ای بابا دختر جان مگر در این مملکت زندگی نمی‌کنی، همه جا می‌فروشند. پول که بدهی می‌توانی هر چه بخواهی بخری.» صدایش را کمی آهسته می‌کند و می گوید:«من از گدایی ساعتی 20 هزار تومان درآمد داشتم.» مکثی می‌کند و ادامه می‌دهد:« ما به این‌جا کاخ سفید می‌گوییم. فرقی با زندان ندارد. چون نمی‌توانیم با اختیار خودمان برویم و بیاییم. گرم‌خانه خیلی بهتر است من را به جرم گدایی این‌جا آورده‌اند هر وقت که آزاد بشوم باز هم گدایی می‌کنم.» از خانواده‌اش می‌پرسیم: «کسی را ندارم. شوهرم فوت کرده است و بچه‌هایم هم طردم کرده‌اند. من هم عاق‌شان کرده‌ام.»


سالانه یک میلیارد هزینه درمان زنان آسیب دیده است


«سید مالک حسینی» سرپرست سازمان رفاه، خدمات و مشارکت‌های اجتماعی در رابطه با سامانسرای لویزان می‌گوید: «این‌جا مرکز نگهداری موقت زنان آسیب دیده از جمله متکدیان و کارتن خواب‌هایی است که به‌دلیل معلولیت جسمی، ذهنی، بیماری و غیره، توان رفع نیازهای روزانه خود را ندارند. ظرفیت این مرکز ۱۵۰ نفر است اما در شرایط خاص پتانسیل افزایش ظرفیت این سامان‌سرا وجود دارد.»


او با بیان این که در این مرکز افرادی زندگی می‌کنند که اصطلاحاً رسوب کرده‌اند، می‌گوید: «در این مرکز زنانی وجود دارند که حتی خانواده‌هایشان نیز به‌دنبال آن‌ها نمی‌آیند و مراکزی هم‌چون بهزیستی و غیره به‌دلیل تکمیل ظرفیتشان آن‌ها را نمی‌پذیرند و سالانه بیش از یک میلیارد تومان صرف هزینه‌های درمانی این افراد می‌شود.»


پلان سوم_گرمخانه  چیتگر


دوپینگ کردم، معتاد شدم


خیال نکنید هر کس که به گرم‌خانه می‌آید معتاد است. خیلی از آن‌ها تنها سقفی برای ماندن ندارند و نمی‌خواهند شب را تا صبح در خیابان سپری کنند. گرمخانه با «خانه مادر و کودک» و «سامانسرا» تفاوت زیادی دارد.


هر کس که به این‌جا آمده با میل و رغبت خودش می‌آید. این‌جا کارتن‌خواب، معتاد، دختر فراری همه یک جا جمع شده‌اند. یکی با پای خودش از خانه فرار کرده و بعضی‌ها هم از طرف خانواده طرد شده‌اند اما همه  از امکانات مشابه برخوردارند. پایت را که داخل گرم‌خانه بگذاری همه از یک نفر حرف می‌زنند، عضو سابق تیم ملی ووشو ساندا که به‌دلیل دوپینگ و شکست در مسابقه ملی معتاد شده بود و حالا اعتیادش را کنار گذاشته و با تمام توانش برای دوباره عضو شدن در تیم ملی تلاش می‌کند.


او نمی‌خواهد حرف بزند و مدام تتوهای دست و بدنش را قایم می‌کند تا مبادا کسی از آن عکس بگیرد. می‌گوید: «دوباره به تیم ملی برمی‌گردم و این بار دیگر دوپینگ نخواهم کرد.»


گرم‌خانه سرد است


از مسئول گرم‌خانه می‌پرسیم دختر فراری هم در این‌جا داریم؟ می‌گوید:«تا دلتان بخواهد» یک نفر را نشانمان می‌دهد. کم سن و سال است. سراغش می‌رویم به سختی حاضر به گفت و گو می‌شود. می‌گوید:« اول به این‌ها بگویید غذای شب مانده به ما ندهند. بعد هم فکری به حال سرمای اتاق‌ها بکنند.» عصبانی به نظر می‌رسد. می‌گوید: «از خانه فرار کردم چون دلم نمی‌خواست با خانواده‌ام زندگی کنم. یک مشت جماعت معتاد. نه گذاشتند درسم را بخوانم و نه گذاشتند ازدواج موفقی داشته باشم. من هم از خانه فرار کردم.» می‌پرسیم ارزش کارتن خوابی را دارد؟ می‌گوید:« من شب‌ها بیرون نمی‌خوابم. از اول هم به گرم‌خانه آمدم. شب‌هایی که بیرون می‌مانم هم با دوستانم به خانه‌هایشان می‌روم. آن‌ها نمی‌دانند این‌جا هستم. خیال می‌کنند خانه مجردی دارم. روزها هم در مترو دست فروشی می‌کنم. کارم بد نیست راضی هستم. اما دیگر به خانه برنمی‌گردم.» او می‌گوید تعدادی از دوستانش هم از خانه بیرون زده‌اند اما به گرم‌خانه اعتماد ندارند. می‌گوید: «خیلی‌ها را می‌شناسم که جا و مکانی ندارند اما ترجیح می‌دهند شب را در خیابان بگذرانند چون به این‌جا اعتماد ندارند. فکر می‌کنند تحویل خانواده‌ می‌دهند یا آن‌هایی که معتاد هستند را به زور به کمپ می‌فرستند.»


تعداد شهرستانی‌هایی که به امید کار و خوشبختی از خانه بیرون زدند و به پایتخت آمدند هم کم نیست. یکی از آن‌ها می‌گوید:« محیط شهرستان کوچک است. مثلاً من چون چادرم را از سرم برداشتم برایم حرف درآورده بودند. من هم از شهرمان فرار کردم و به امید کار به تهران آمدم فکر کردم می‌توانم خانه و زندگی برای خودم درست کنم. اما امید الکی بود. حالا دست روی دست مانده‌ام. روی برگشتن هم ندارم. روزها خانه مردم کار می‌کنم و شب‌ها به گرم‌خانه می‌آیم. خدارا شکر این‌جا هست و گرنه شب‌ها تا صبح معلوم نبود چه بلایی بر سرم می‌آمد. غذای گرمی هست و حمام آب گرم و یک سقف که زیر آن آرامش داشته باشم.»


دلیل بی‌رغبتی زنان به گرم‌خانه‌ها، ممنوع بودن مصرف مواد مخدر در این مکان‌هاست


دلیل این‌که چرا تعداد زیادی از کارتن خواب‌ها به مددسراها و گرم‌خانه‌ها اعتماد ندارند را از سید مالک حسینی سرپرست سازمان رفاه، خدمات و مشارکت‌های اجتماعی شهرداری می‌پرسم. او می‌گوید: «ما دغدغه شب‌های سرد پیش‌رو را داریم که ممکن است برخی زنان کارتن خواب به مراکز مراجعه نکنند.»


او دلیل این بی‌رغبتی زنان کارتن‌‌خواب برای مراجعه به گرم‌خانه‌ها را عدم اجازه مصرف مواد مخدر در این مراکز اعلام می‌کند و می‌افزاید: «عدم اجازه مصرف مواد مخدر باعث کاهش مراجعه زنان کارتن‌خواب به گرم‌خانه‌ها شده، زیرا بیش از  ۸۰ درصد معتادان کارتن خواب به این دلیل که نمی‌توانند در فضای گرم‌خانه مواد مخدر مصرف کنند اصلاً تمایلی به آمدن ندارند.»


حسینی ادامه می‌دهد: «متأسفانه در سال‌های گذشته بروز برخی از رفتارها و هم‌چنین انتشار اخبار ضد و نقیض باعث شده که ذهنیت‌های بدی شکل بگیرد.»


او درباره آمار زنان کارتن‌خواب گفت: آماری از تعداد کارتن خواب‌ نداریم و متأسفانه آمارگیری در مورد این گروه سخت است، به همین دلیل اعداد و ارقام دقیقی نداریم که بدانیم تعداد کارتن‌ خواب‌های زن و مرد به‌طور دقیق به چه میزان است.»


براساس این گزارش، در شهر تهران گرم‌خانه‌های مختلفی برای ارائه خدمت به افراد بی‌سرپناه وجود دارد و این گزارش تنها بخش کوچکی از مشکلات و دغدغه‌های افرادی بود که در گرم‌خانه شب را به روز می‌رسانند. با توجه به شروع فصل سرما، مجموعه مدیریت شهری، بهزیستی و نهادهای متولی باید با شناسایی کارتن‌خواب‌ها و افراد بی‌سرپناه در پی رسیدگی به وضعیت این افراد باشند. البته توجه به مشکلاتی که افراد در گرم‌خانه‌ها دارند نیز باید مورد توجه قرار گیرد و اگر اعتماد مردم بی‌سرپناه به گرم‌خانه‌ها افزایش پیدا کند، شاهد روزی خواهیم بود که حتی یک مارتن‌خواب نیز در پایتخت وجود نداشته باشد. طبیعی است که این امر، به عملکرد مسئولان شهری بستگی دارد.


اما با همه این‌ها و با توجه به آغاز فصل سرما به یک جمله می‌رسیم که «همه باید به داد کارتن‌خواب‌ها و افراد بی‌سرپناه برسند.»


انتهای پیام/4076/ 


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته