دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
رسم یاران/ 99

قرعه شهادت برای نوجوان دلاور

برای ماندن قرعه‌کشی انجام شد و اسم شهید رجبی بیرون آمد، اما او قبول نمی‌کرد و می‌خواست در عملیات شرکت کند.
کد خبر : 351412
1986.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه حماسه ومقاومت گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، شهید محمود رجبی در مهرماه ۱۳۴۸ در روستای محمدآباد از توابع شهرستان طبس به دنیا آمد. در سن ۷ سالگی روانه مدرسه شد و تا پنجم ابتدایی با تلاش فراوان به تحصیل ادامه داد، اما مشکلات زندگی وی را مجبور ساخت تا درس را رها کرده و برای کمک به خانواده به امور دامداری و کشاورزی بپردازد.


در سال ۱۳۶۱ با عشق و علاقه به بسیج پیوست. در فروردین ماه سال 1363برای اولین بار در۱۴ سالگی به جبهه های نیر علیه دشمن بعثی در منطقه غرب اعزام شد.


برای بار دوم در اسفندماه سال 1364 به عنوان کمک آرپی‌جی زن در گردان کوثر لشکر ۲۱ امام رضا (ع) در جبهه حاضر شد. بعد از مدتی در تداوم عملیات والفجر ۸ به محور عملیاتی در شمال فاو اعزام شد و در یک عملیات نفوذی همراه سایر هم‌رزمانش در تاریخ ۱۳۶۵/۱/۱۷ مفقودالاثر شد. پیکر مطهرش پس از ۱۳ سال که توسط گروه تفحص پیدا شد و با انتقال به شهرستان طبس و بخش دستگردان در سال ۱۳۷۸ بعد از تشییع باشکوه، در زادگاهش روستای محمدآباد به خاک سپرده شد.


خاطره زیر از صفحه 128 کتاب عاشورائیان به نقل از حسین شادمان از همرزمان این شهید بزرگوار نقل شده است:


سال 1365 در منطقه عملیاتی فاو مستقر بودیم. یک دفعه فرمانده گردان کوثر که ما بخشی از نیروهای او بودیم اعلام کرد که بیست و پنج نیروی آماده و داوطلب نیاز داریم برای دو مأموریت سنگین که امشب باید انجام شود، البته باید هر 25 نفر با تجربه بوده و سابقه حضور در جبهه را داشته باشند. من و شهید رجبی و شهید صفدری بلافاصله اعلام آمادگی کردیم.


شهید صفدری آرپی‌جی‌زن بود و ما دو نفر نیروی کمکی او. شهید صفدری به ما گفت یکی از شما دو نفر کفایت می‌کند که با من باشید. یکی بماند، درست نیست که سه نفر از یک روستا و فامیل برای انجام این مأموریت سنگین با هم باشیم. هیچ‌کدام از ما راضی نمی‌شدیم برگردیم. شهید صفدری گفت قرعه‌کشی می‌کنیم، به نام هر هر که قرعه درآمد، باید بماند. قبول کردیم و قرعه‌کشی انجام شد به قید قرعه اسم شهید رجبی برای ماندن درآمد. ناراحت شد و گفت:نه! من باید در این عملیات شرکت کنم!


هرچه اصرار کردیم قبول نکرد. آخر هم گفت اگر من را برگردانید خودم را می‌کشم! با التماس فراوان فرمانده گردان را راضی کرد تا با گروه جلو برود و من نیز قبول کردم که بمانم. همان شب در عملیات نفوذی جهت شناسایی دشمن و آوردن اجساد شهدا که در جلو مانده بودند هر دو این عزیزان (شهید رجبی و شهید صفدری) به شهادت رسیدند.


انتهای پیام/4104/ 4122/


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته