دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
گزارشی از ناجیان تخیلی جهان

قهرمان‌های پوشـالی

مقوله آموزش در سنین پایین از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. زمانی که کودکان بدون هیچ جبهه‌گیری خاصی و درست مثل یک ضبط صوت هرچه به آنها آموخته شود را فرامی‌گیرند. به همین جهت هم کتاب‌های مصور درحال حاضر اهمیت بسیار بالایی دارند.
کد خبر : 209167

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر آنا، مقوله آموزش در سنین پایین از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. زمانی که کودکان بدون هیچ جبهه‌گیری خاصی و درست مثل یک ضبط صوت هرچه به آنها آموخته شود را فرامی‌گیرند. به همین جهت هم کتاب‌های مصور درحال حاضر اهمیت بسیار بالایی دارند.


ثـــور
اودین، خدای خدایان و پادشاه آزگارد، تصمیم می‌گیرد به پسرش فروتنی را آموزش دهد. در نتیجه او را در قالب یک انسان معمولی به نام دونالد بلیک قرار می‌دهد. بعد از آن که دونالد تحصیلات خودش را در مقطع دکترا به پایان می‌رساند، برای سفری به نروژ می‌رود. جایی که با یک فضایی رو به رو می‌شود. این موجود عجیب او را به غاری می‌برد که چکش ثور در آنجا قرار دارد. بعد از آن که دونالد این شیء افسانه ای را بر می‌دارد هویت اصلیش به او بازگردانده می‌شود تا تبدیل به «ثور» خدای رعد و برق شود. مهم ترین ویژگی ثور به جز چکش جادویی، قدرت فرا بشری و کنترل رعد و برق، فنا ناپذیری است.


مرد عنکبوتی
کم سن و سال ترین ابرقهرمان آمریکایی احتمالا با اختلاف، مرد عنکبوتی است. پیتر پارکر پسر بچه‌ای است که بعد از، از دست دادن پدر و مادرش با عمو بن و عمه می‌زندگی می‌کند. در دوره دبیرستان وقتی طی یک اردوی علمی به آزمایشگاه شرکت آزکورپ می‌رود، توسط عنکبوتی نیش زده می‌شود و در نتیجه با تغییر در DNA اش قدرت‌های یک عنکبوت را پیدا می‌کند. اگرچه نمی‌تواند پرواز کند اما به واسطه پرتاب تار و تاب خوردن می‌تواند فواصل قابل توجهی را در آسمان حرکت کند. اسپایدر من، شش دشمن اصلی دارد که از آنها با عنوان «شش شیطان» هم یاد می‌شود: گابلین سبز، مرد شنی، دکتر اختاپوس، ونوم، کرکس و الکترو.


وانـدروومـن
دایانا دختر ملکه قبیله آمازون‌ها است. گروهی از زنان که هیچ مردی را میان خودشان راه نمی‌دهند و در جزیره ای به نام «تمیسکرا» زندگی می‌کنند. وقتی هواپیمای کاپیتان استیو راجرز در جنگ جهانی دوم با نقص فنی در این جزیره سقوط می‌کند دایانا عاشق او می‌شود. ملکه تمیسکرا مسابقه ای رزمی را ترتیب می‌دهد تا برنده، کاپیتان راجرز را به سرزمینش برگرداند و برای عدالت مبارزه کند. او به دخترش اجازه شرکت در این مسابقه را نمی‌دهد اما دایانا به صورت ناشناس شرکت می‌کند و اول می‌شود. در نهایت او مادرش را مجاب می‌کند که جنگجوی افسانه ای تمیسکرا است و با کاپیتان راجرز به جنگ می‌رود.


فـلـش
در طول تاریخ چهار نفر تبدیل به فلش شده اند. جی گریک، بری آلن، والی وست و بارت آلن که از این میان بری آلن شهرت بیشتری دارد. او متخصص جرم شناسی است. طعنه آمیز این که ابرقهرمان شهر سنترال سیتی تا پیش از به دست آوردن قدرت‌های ماوراییش میان همکاران و دوستانش به همیشه دیر رسیدن شهرت دارد. یک شب که تا دیر وقت مشغول کار بوده رعد و برقی به مقداری مواد شیمیایی برخورد می‌کند و همه آنها را روی بری می‌ریزد. در نتیجه این اتفاق او متوجه می‌شود که می‌تواند بسیار سریع بدود. دشمنان اصلی او ریورس فلش، دکتر زوم و گراد هستند. جالب است بدانید فلش عضو موسس انجمن لیگ عدالت برای ابرقهرمانان آمریکایی است.


آکـوآمـن
داستان پنجمین عضو لیگ عدالت در ابتدا با پدرش، تام کری آغاز می‌شود. کسی که دانشمند علوم دریایی بوده و پس از مرگ همسرش وقت بیشتری را صرف تحقیق و مطالعه می‌کند. در یکی از سفرهای زیر آب خودش شهر افسانه ای آتلانتیس را پیدا می‌کند و در آنجا پایگاهی برای ادامه تحقیقات خودش می‌سازد. او به پسرش، آرتور تمام رازهای دریا را می‌آموزد. از جمله این که چطور ماهی‌ها را کنترل کند یا از آب برای خودش اکسیژن بگیرد. در طول سال هایی که از خلق آکوامن می‌گذرد او با دشمنان زیادی مبارزه کرده که از آن بین می‌توان به اوشن مستر، بلک مانتا، ماهی گیر و سازمان O.G.R.E اشاره کرد.


هـــالــــک
در طول آزمایش بمب‌های گاما، یک بچه وارد منطقه آلوده می‌شود و دکتر بروس بنر برای نجات جان او اقدام می‌کند. در نتیجه تحت تاثیر موج انفجار و میزان بالای گاما قرار می‌گیرد. در ظاهر انگار اتفاق خاصی نیفتاده اما شب هنگام او تبدیل به غول بزرگی می‌شود که قدرت تخریب بالایی دارد. بعد از آن که یک سرباز او را «هالک» صدا می‌زند این نام رویش باقی می‌ماند. با طلوع خورشید هالک دوباره تبدیل به یک انسان معمولی می‌شود. شب بعد اما دوباره با غروب آفتاب بروس بنر بار دیگر تبدیل به هالک می‌شود. دکتر بنر البته درمان این مشکل را پیدا می‌کند اما در نهایت تصمیم می‌گیرد به جای درمان، قدرت هالک را کنترل کند و بتواند با استفاده از عقل خودش آن را در جهت منافع کشورش استفاده کند.


مــرد آهـنـی
اگر کمپانی دی سی ابرقهرمان ثروتمندی به نام بتمن دارد، کمپانی مارول هم یکی با نام «مرد آهنی» یا «آیرون من» دارد.آنتونی استارک فرزند نابغه خانواده ثروتمند استارک است. او در سن 15 سالگی برای تحصیل به MIT می‌رود و مهندسی برق می‌خواند. بعد از این که پدر و مادر خودش را در یک تصادف اتومبیل از دست می‌دهد، مثل بروس وین او هم صاحب کمپانی اسلحه سازی پدرش می‌شود. چندی بعد یک گروهک تروریستی او را گروگان می‌گیرند تا برایشان سلاح تولید کند. طی این عملیات تونی مجروح می‌شود و به خاطر گلوله ای که هر آن به قلبش نزدیک تر می‌شود در آستانه مرگ قرار می‌گیرد. هر چند با کمک یک فیزیکدان برنده جایزه نوبل که او هم در اسارت بوده موفق می‌شود با ساخت یک پلاک سینه مغناطیسی این گلوله را از قلب دور نگه دارند. این دو همین طور به جای کار بر روی اسلحه، با امکانات موجود لباسی رزمی می‌سازند که می‌تواند تیراندازی و پرواز کند. تونی استارک با استفاده از همین لباس موفق به فرار می‌شود و بعدا در آمریکا نسخه‌های ارتقا یافته از این اختراع را برای خودش تولید می‌کند. آن پلاک مغناطیسی هم تا ابد در سینه اش باقی می‌ماند.


بـتـمـن
داستان بزرگ ترین ابرقهرمان دنیای دی سی از جایی شروع می‌شود که بروس، تنها پسر خانواده وین، پدر و مادر خودش را در یک تیراندازی خیابانی از دست می‌دهد تا وارث گنجینه عظیم خانواده اش و صاحب کمپانی بزرگ وین شود. بروس تحت تاثیر تعلیمات آلفرد پنی ورث، پیشکار و معلم خودش، این ثروت بادآورده را صرف تکنولوژی‌های جلوتر از زمان می‌کند و موفق به ساخت ابزار و وسایلی مدرن برای مبارزه با تبهکاران شهر گاتهام می‌شود. در بعضی از نسخه‌های مجموعه بتمن، مثل آنچه در قسمت نخست تریلوژی «شوالیه تاریکی» کریستوفر نولان می‌بینیم، بروس در جوانی برای آموزش به آسیا سفر می‌کند تا تحت تعلیم راس الغول قرار گیرد. اولین معلم و بزرگ ترین دشمنش در آینده. بروس وین، بتمن تنها عضو گروه «لیگ عدالت» است که هیچ قدرت ماورایی خاصی ندارد و همه توانایی هایش صرفا به خاطر تکنولوژی‌های پیشرفته لباس و وسایلش و همین طور آموزش‌های رزمی خاصی است که دیده. بزرگ‌ترین دشمنان او راس الغول، مترسک، دو چهره، بین، هارلی کویین و از همه مهم تر جوکر هستند. جالب است بدانید ازمیان این دشمنان بین، به خاطر شکستن کمر بتمن در دنیای کتاب‌های مصور شهرت دارد.


کاپیتـان آمریکا
استیو راجرز دانشجوی هنرهای زیبا در منهتن است. با آغاز جنگ جهانی دوم برای ثبت نام در ارتش اقدام می‌کند اما به خاطر بدن ضعیفش از حضور او جلوگیری می‌شود. ژنرال ارتش چستر فیلیپ او را به پروژه آزمایشی «تولد دوباره» می‌فرستد تا با تزریق سرمی تبدیل به یک ابر سرباز شود. نتیجه آزمایش موفقیت آمیز می‌شود و تمام ضعف‌های جسمی استیو راجرز از بین می‌رود. او در ابتدا تبدیل به نماد ارتش و ابزاری برای پروپاگاندا علیه هیتلر می‌شود اما بعد از گذشت مدتی تصمیم می‌گیرد در عملیات‌های واقعی هم شرکت کند. وقتی جنگ جهانی تمام می‌شود کتاب‌های مصورکاپیتان آمریکا را دشمن کمونیزم معرفی می‌کنند. در نسخه‌های جدید، استیو راجرز طی یک عملیات هوایی در جنگ جهانی دوم درون کوه یخی سقوط می‌کند و تا امروز به صورت فریز شده باقی می‌ماند تا این که دانشمندان موفق می‌شوند او را از یخ در آورند.


سـوپـرمـن
در میان پنج ابرقهرمان بزرگ تاریخ می‌توان با قاطعیت از سوپرمن به عنوان یکی از دو تای اول نام برد. «کل- ال» که ما او را با نام زمینی اش، «سوپرمن» می‌شناسیم در واقع به زمین تعلق ندارد و اهل سیاره کریپتون است. وقتی به دنیا می‌آید، سیاره اش در حال فروپاشی بوده و به همین جهت پدرش او را درون یک فضاپیما می‌گذارد و وی را به تنهایی راهی زمین می‌کند. این سفینه در دهکده ای آمریکایی فرود می‌آید، جایی که خانواده کنت، پسر فضایی را به فرزند خواندگی می‌پذیرند، نامش را کلارک می‌گذارند و او را بزرگ می‌کنند. سوپرمن نیروهای فوق العاده‌ای دارد. پرواز می‌کند، بدنش ضد گلوله است و با دهانش می‌تواند گردباد ایجاد کند. از چشمانش لیزر بیرون می‌آید و سریع می‌دود. اما نقطه ضعفی هم دارد. مثل همه رویین تنان تاریخ، سوپرمن هم آسیب پذیر است. او وقتی در معرض سنگ سبز کریپتون قرار می‌گیرد تمام قدرتش را از دست می‌دهد و تا نزدیکی مرگ پیش می‌رود.


وولورین
در اواخر 1880، جیمز هاولت پسر مزرعه دار ثروتمندی به نام جان هاولت در آلبرتای کانادا است. اوضاع زندگی او وقتی به هم می‌ریزد که متوجه می‌شوند جیمز در واقع پسر نامشروع سرایدار مزرعه، توماس لوگان است. جان خانواده لوگان را بیرون می‌کند، توماس بر می‌گردد و او را می‌کشد. در نتیجه عصبانیت ناشی از مرگ کسی که فکر می‌کرد پدرش است، جیمز نیروی نهفته خودش را پیدا می‌کند و با استخوان هایی که از پشت پنجه اش بلند می‌شوند، توماس را می‌کشد. بعد از جنگ جهانی دوم آمریکایی‌ها تغییراتی در حافظه اش می‌دهند و او را تبدیل به یک سلاح انسانی می‌کنند. وقتی او را برای کشتن چارلز اگزاویر می‌فرستند، پروفسور ایکس (اگزاویر) حافظه اش را به او بر می‌گرداند و لوگان را قانع می‌کند تا به مردان ایکس بپیوندد. مهم‌ترین قدرت وولورین به جز پنجه‌های عجیبش، فنا ناپذیری است. چیزی که باعث زنده ماندن این ابرقهرمان برای قرن‌های متمادی شده است. هر چند سال گذشته در مجمعه ای جدید از کتاب‌های مصور و البته در فیلم سینمایی «لوگان» این شخصیت بالاخره کشته می‌شود.



مهدی مافی کارشناس سینما/


ابرقهرمان‌ها به پا می‌خیزند


وقتی از جی الیوا، کارگردان مجموعه «شوالیه تاریکی باز می‌گردد» و طراح استوری‌بورد بسیاری از پروژه‌های ابرقهرمانی مثل «بتمن در برابر سوپرمن» و «واندر وومن» پرسیدم چرا فیلم‌های ابرقهرمانی امروز اینقدر زیاد شده، جواب جالبی داد. او گفت که وقتی بچه بوده با کتاب‌های مصور ابرقهرمانی بزرگ شده و حالا که وقت فیلمسازی‌اش رسیده، دوست دارد در مورد علایقش بسازد. مثل بسیاری دیگر از هم‌نسلانش که آنها هم سراغ ساخت فیلم‌های ابرقهرمانی رفته‌اند تا ادای‌دینی به قهرمان مورد علاقه‌شان کنند. شخصیتی که یک عمر با خواندن کتاب‌هایش بزرگ شده‌اند و با آن همذات‌پنداری کرده‌اند.


مقوله آموزش در سنین پایین از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. زمانی که کودکان بدون هیچ جبهه‌گیری خاصی و درست مثل یک ضبط صوت هرچه به آنها آموخته شود را فرامی‌گیرند. به همین جهت هم کتاب‌های مصور درحال حاضر اهمیت بسیار بالایی دارند. زیرا جزء معدود رسانه‌هایی هستند که می‌توانند به واسطه تصویر، کودکان را خیلی قبل‌تر از آن که خواندن و نوشتن یاد بگیرند، مجذوب کنند و رفته‌رفته حتی آموزش‌های متفاوتی به آنها دهند. گاهی این آموزش می‌تواند ساخت یک قهرمان تخیلی برای مردم کشوری باشد که اسطوره‌های واقعی جایی در فرهنگ آن ندارد و گاهی هم القای یک تفکر یا عقیده در ذهن مخاطبان. کاری که سال‌های سال است شرکت‌های بزرگ انتشار کتاب‌های مصور با ذهن بچه‌های نسل‌های مختلف انجام داده‌اند:


9 ماه قبل از دخالت آمریکا در جنگ جهانی دوم، در ماه مارس 1941، کمپانی مارول برای اولین‌بار «کاپیتان آمریکا» را به خواننده‌های خودش معرفی می‌کند. استیو راجرز دانشجوی هنرهای زیبا در منهتن است. با آغاز جنگ جهانی دوم برای ثبت‌نام در ارتش اقدام می‌کند اما به خاطر بدن ضعیفش از حضور او جلوگیری می‌شود. یک ژنرال ارتشی او را به پروژه آزمایشی «تولد دوباره» می‌فرستد تا با تزریق سرمی تبدیل به یک ابرسرباز شود. با موفقیت آزمایش او تبدیل به نماد ارتش و ابزاری برای پروپاگانداهای نمایشی علیه هیتلر می‌شود اما بعد از گذشت مدتی تصمیم می‌گیرد در عملیات‌های واقعی هم شرکت کند. تصویر اولین شماره «کاپیتان آمریکا» اتفاقا او را نشان می‌دهد که درحال کوبیدن مشتی به صورت هیتلر است. دشمن او سازمان «هایدرا» است که ورژن داستانی حزب نازی در آلمان است.


6 سال قبل از آغاز جنگ سرد، شرکت دی‌سی در ادامه موفقیت کاراکتر سوپرمن، تصمیم به تولید یک ابرقهرمان جدید می‌گیرد؛ شخصیتی که بعدها با عنوان بتمن شناخته می‌شود. او اولین ابرقهرمان دنیای دی‌سی است که هیچ قدرت ماورایی خاصی ندارد و تنها به واسطه استفاده از ثروت شخصی‌اش توانسته تکنولوژی‌های جلوتر از زمان را در اختیار بگیرد و با دشمنانش مبارزه کند. بتمن برخلاف سوپرمن، چندان به قانون کشور اهمیتی نمی‌دهد و با نوعی از فردیت در برابر دشمنانش می‌ایستد؛ دشمنانی که برخی از آنها خصوصا در ایام جنگ سرد به مکتب اشتراکی عقیده داشتند و بعضا بدون آوردن نام کمونیسم، به کودکان تقابل شرق و غرب را نشان می‌دادند. چند سال بعد، در دهه هشتاد و با ظهور انقلاب اسلامی ایران، کودکان آمریکایی این بار تقابل بتمن با جوکری را می‌بینند که پناهنده جمهوری اسلامی شده و قصد دارد ایالات متحده را نابود کند.


شعار‌های استراتژیک کتاب‌های مصور بتمن حتی بعد از فروپاشی شوروی هم ادامه دارد. وقتی سال 1993، شوالیه تاریکی روبه‌روی ابرشروری به نام «بین» قرار می‌گیرد که به نظر کمونیستی بالفطره می‌آید. با ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم در ابتدای دهه 40، بسیاری از مردان مجبور شدند مشاغل‌شان را رها کنند تا به جبهه‌های اروپا بروند. در این اوضاع ایالات متحده به خانم‌ها احتیاج داشت تا چرخ‌های کارخانه‌ها را برایش بچرخانند. بسیاری از زنان جذب کارخانه‌های صنایع نظامی شدند و با حقوقی بسیار پایین‌تر از مردان کار کردند. در این دوره پوستر‌های معروف «رزی پرچ کن» با شعار «بله! ما می‌توانیم» برای افزایش روحیه زنان در انجام کارهای مردانه در سراسر آمریکا پخش شد. همین‌طور در سال 1941 بود که برای نخستین‌بار از یک ابرقهرمان زن، رونمایی شد: «واندر وومن». زنی که با شعار برابری قدرت مردان و زنان محبوبیت عجیبی میان خانم‌ها پیدا کرد. لباس او هم مثل کاپیتان آمریکا، اقتباسی از پرچم ایالات متحده بود. «واندر وومن» همه کارهایی را که ابرقهرمان‌های مرد انجام می‌دادند انجام می‌داد. به جبهه‌های جنگ می‌رفت، برای ریاست‌جمهوری نامزد می‌شد و حتی در نسخه‌های بعد با آدم فضایی‌ها می‌جنگید.


در چنین شرایطی اما کشور ما، با وجود همه قهرمان‌های اساطیری، ملی و مذهبی‌اش و در دورانی که بیش از هر زمان دیگری به ساخت قهرمان‌های بومی احتیاج است، تبدیل به وارد‌کننده ابرقهرمان‌های غربی شده و با ممنوعیت انتشار کتاب‌های مصور فضا برای خلق ابرقهرمان‌های بومی حتی محدود‌تر هم شده است.


محمد صادق باطنی کارشناس رسانه/


چالش مردان پوشالی برای نجات جهان


اینجا آمریکاست. مردم خودباوری خود را از دست داده‌اند. احساس ناتوانی و بی‌عرضگی می‌کنند. دیگر روحیه قهرمانی را در خود نمی‌یابند و به شکست‌خوردگانی همیشگی تبدیل شده‌اند. فکر می‌کنند نه خودشان کسی هستند نه دور و بری‌هایشان در جامعه انسان‌های قابل‌تقدیر و شایسته احترامی‌اند. اینجاست که دستگاه ستاره‌سازی به خدمت مردم و جامعه آمریکا می‌آید. قهرمان‌ها ابتدا در قالب داستان‌های مصور، خاطرات روزهای کودکان و نوجوان‌های آمریکایی را شکل می‌دهند و بعد روی پرده سینما، تبدیل به مهم‌ترین عامل اعتمادبه‌نفس جوانان آمریکایی می‌شوند. در آن روزها، یک قهرمان برای حل تمام مشکلات دنیا کافی بود. جوان آمریکایی روی پرده سینما، می‌دید که چگونه مانور نجات دنیا توسط سوپرمن و بتمن تحقق پیدا می‌کند.


تا اینکه روزگار گذشت و کلاف مشکلات دنیا پیچیده و پیچیده‌تر شد. اینجا بود که دیگر یک قهرمان برای حل مشکلات دنیا کافی نبود. این شد که ابرقهرمان‌های هالیوودی دست در دست یکدیگر دادند و از سال 2010 فیلم‌هایی با چند ابرقهرمان وارد گود سینمای هالیوود شد. در برخی از این فیلم‌ها مانند The Expendables (2010) قهرمان‌های هالیوودی در عالم واقعیت کنار هم قرار گرفتند (قهرمان‌هایی همچون راکی، آرنولد، فرانکی، جت لی، جیسون استاتام و... ) و در مجموعه فیلم‌هایی همچون The Avengers (2012) مجموعه قهرمان‌های خیالیِ هالیوودی دست در دست هم دادند برای نجات دنیا. جالب بود که در این ایام غول‌های آخرالزمان هم بسیار بزرگ‌تر و وحشتناک‌تر شده بودند؛ هم از منظر سختی‌هایی که بر مردم دنیا روا می‌داشتند و هم از منظر اندازه و شکل و قیافه! این وسط شرکت‌های قهرمان‌ساز هم از یکدیگر کم نیاوردند. مثلا وقتی شرکت مارول (Marvel) ابرقهرمان‌هایی همچون کاپیتان آمریکا، تور، مرد آهنی و هالک را کنار هم قرار داد، دیگر شرکت قهرمان‌ساز بزرگ آمریکایی، DC هم کم نیاورد و «بتمن و سوپرمن» را در فیلمی به همین نام به جان هم انداخت. مارول که دید اوضاع خراب شده است اسپایدرمن و مرد مورچه‌ای را هم در آخرین قسمت فیلم کاپیتان آمریکا در سال 2016 وارد گود کرد و سپس نوبت به روکردن شخصیت «WonderWoman» توسط شرکت DC رسید.


در بحبوحه این جنگ داخلی کمپانی‌های هالیوودی غول‌های آخرالزمانی هم دائما درحال بزرگ و بزرگ‌تر شدن بودند. تا جایی‌که درنهایت تئوریِ جدیدی وارد سبد تولیدات سینمایی آمریکایی‌ها شد. آنها به این جمع‌بندی رسیده بودند که «برای مبارزه با غول‌های آخرالزمان باید غول‌هایی هم‌اندازه و از جنس خودشان خلق کرد» به عبارت دیگر آنها برای مبارزه با ظلمات شیطانی (که توسط خودشان پدید آمده است) به دنبال نیروهایی همانقدر شیطانی و سیاه می‌گشتند، بلکه علاجی باشد بر دردهای‌شان. (ذکر این نکته در داخل پرانتز خالی از لطف نیست که داعش یکی از همین نیروهای شیطانی است که آنها برای مبارزه با اسلام بازتولید کرده‌اند. نکته‌ای کوچک که ظرفیت پرداختی بسیار مفصل‌تر دارد و ظرف محدود این نوشتار از توضیح بیشتر ناتوان است.)


در این میان نخستین بارقه مهم این رویکرد جدید هالیوود در فیلم Suicide Squad (2015) است، جایی که در آن نظام آمریکا به این نتیجه رسیده است که برای مبارزه با تروریست‌ها فقط می‌تواند به تروریست‌هایی خطرناک‌تر که در زندان‌هایش اسیرند، پناه ببرد. این می‌شود که با وجود اطلاع از مشکلات آزاد شدن این زندانی‌ها، ولی به سراغ‌شان می‌رود و آنها را آزاد می‌کند تا آمریکا را در حل مشکلاتش یاری کنند.


بله! قهرمان‌های این روزهای آخرالزمان زیاد، سیاه و خطرناک شده‌اند. هر آن ممکن است برخلاف تصور صاحبان‌شان تصمیم بگیرند و عمل کنند و کنترل‌شان از دست خالقان‌شان خارج شود. همان‌هایی که روزی به دنبال آزاد کردن سیاهی برای مبارزه با سیاهی بوده‌اند امروز در حال محاسبه‌اند که کی و چگونه توسط همین نیروهای شیطانیِ خودساخته نسخه خودشان پیچیده می‌شود.


اینکه مخاطبان سینمای هالیوود در مقابل مواجهه با این همه قهرمان‌های طبیعی و خیالی و قهرمان‌های سیاه و سفید تصمیم می‌گیرند که چه ستاره‌ای را برای ارتقای اعتمادبه‌نفس‌شان انتخاب کنند، بحث دیگری است. بحث اینجاست که سقف این کاخ پوشالی قهرمان‌سازی درحال فرو ریختن است و اعتمادبه‌نفس‌های پدید آمده از بالا و پریدن‌های بی‌وقفه اسپایدرمن به اندازه تارهای او سست و متزلزل و از بین‌رونده شده‌اند.


منبع‌:‌فرهیختگان


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته