دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
در گفت‌وگو با آنا

کارگردان «روز مبادا»: برای رضایت منتقدان نمی‌توانم معجزه کنم

فائزه عزیزخانی گفت: «تلاش خودم را برای ارتقای علم سینمایی‌ام به کار خواهم گرفت، اما منتقدان سینمایی باید بدانند که من نمی‌توانم چیز بیشتری از خودم را به نمایش بگذارم. سطح سواد، علم و ایدئولوژی‌ سینمایی من در همین حدی بود که فیلم «روز مبادا» را ساختم.»
کد خبر : 20547

مسعود احمدی، گروه فرهنگی خبرگزاری آنا: فائزه عزیزخانی کارگردان «روز مبادا» فیلمساز جوانی است که در آموزشگاه عباس کیارستمی دوره فیلمسازی را پشت سر گذاشته است. وی پس از ساختن چند فیلم کوتاه مانند «پشت بام‌»، «خانه سنگ ندارد‌» و «تاخیر‌» توانست اولین اثر داستانی بلند خود را به نام «روز مبادا» با ایده‌ بکر و جسورانه مقابل دوربین ببرد.


عزیزخانی از خانواده خود در این اثر بهترین بازی‌ها را گرفت و این فیلم سینمایی موفق شد، جایزه بهترین فیلم بخش «هنر و تجربه» در سی و سومین دوره جشنواره فیلم فجر را به صورت مشترک با «مردی که اسب شد» ساخته امیرحسین ثقفی کسب کند. «روز مبادا» به شدت مورد توجه منتقدان سینمایی قرار گرفته و چشم‌ها را به ساخت دومین اثر این فیلمساز زن جلب کرده است.‌


کارگردان فیلم «روز مبادا» برنده جایزه بهترین فیلم بخش هنر و تجربه سی و سومین دوره جشنواره فیلم فجر، در گفت‌وگو با آنا از شیوه کار خود، نقش گزینی برای این فیلم و دیدگاهش در مورد مخاطب و منتقد گفته است.



- به عنوان سؤال نخست، از نحوه شکل‌گیری ایده «روز مبادا» بگویید؟ چگونه قصه این فیلم در ذهنتان شکل گرفت؟


ایده شکل گیری «روز مبادا» بسیار خام بود و جرقه آن، مانند ساختن هر فیلمی به ذهن من راه پیدا کرد. لزومی ندارد که برای ساختن هر اثر هنری، قصه فیلم مابه ازای بیرونی داشته باشد، چرا که شرایط زندگی افراد را در موقعیت‌های مختلف قرار می‌دهد، همین امر باعث آزادی ذهن فیلمساز نسبت به مسائل و اتفاقات روزمره جامعه و جریانات حوالی خودش می‌شود.


به عنوان مثال شما وقتی به یکی از شهرهای کشورمان سفر می‌کنید، خانه‌ای را برای اسکان چند روزه خود برمی‌گزینید؛ مطمئنا اتفاقاتی که در آن مسافرت چند روزه برای شما رخ می‌دهد، به تنهایی می‌تواند سبب خلق ایده برای ساخت یک اثر هنری شود، پس نباید برای ساخت فیلم منتظر جریانی عینی و حقیقی باشیم.


- یکی از نکات مثبت «روز مبادا» که منتقدین بر آن تاکید می‌کنند، این است که شما در این اثر مرز بین واقعیت و داستان‌گویی را به کمترین شکل ممکن رسانده‌اید، انگار تعریف جدیدی از سینما را در فیلم شما می‌بینیم.


سعی کردم قالب درستی را برای روایتگری فیلم خودم انتخاب کنم، راوی فیلم در نقش یک دانای کل برای ارتباط با تک تک شخصیت‌ها یک تعریف مشخص از خود به مخاطب ارائه می‌دهد، همراهی راوی با فیلم که خودم نقش آن را بازی می‌کنم،‌ به فیلمنامه انسجام خاصی بخشیده است، باید توجه داشت که قصه توسط چه کسی در چه حالت و موقعیتی توسط راوی هدایت می‌شود. این سینمایی است که من شخصاً هم باورش دارم، هم در راستای این سینما قدم برخواهم داشت و آینده فیلمسازی خودم را با این نگاه خواهم ساخت.


سینمای حرفه ای را که قشر بسیاری زیادی از فیلمسازان داخل کشور آن را حرفه‌ای نام می‌برند، درک نمی‌کنم. در این سینما بازیگران درجه یک حضور دارند. خیلی از دوستان این سینما را می‌شناسند و دوست دارند در چنین سینمایی قصه و جهان‌بینی خود را به بیننده عرضه کنند. ولی من در «روز مبادا» سعی کردم دکوپاژی که در ذهنم رخنه کرده بود، را با توجه به سواد و دانشی که از سینما کسب کردم، به معرض نمایش بگذارم؛ استاد خرقه‌پوش حرف جالبی را در ارتباط با مخاطب آثار سینمایی نقل می‌کند. او می‌گوید بیننده دوست دارد قصه را جوری برایش تعریف کنیم که پاهای خود را دراز کند و چشمانش به همه امور فیلم آگاه باشد؛ در صورتی که باید تماشای فیلم به این صورت را از ذهن مخاطب بیرون کرد. تمام فکر مخاطب باید درگیر پیش فرض‌هایی باشد که توسط فیلمساز نمایان می‌شود. به این سینما بسیار وفادار خواهم ماند.



- خیلی‌ها بر این باورند که حضور خانواده‌تان در «روز مبادا»، کمک شایانی در روند تکمیل فیلم به شما انجام داده است، در صورتی که کار کردن با نابازیگران امری بسیار سخت و طاقت‌فرسا تلقی می‌شود. به نظر خودتان حضور خانواده‌تان در این فیلم سینمایی را چگونه باید تلقی کرد؟


همیشه از اینکه پشت صحنه‌های آثار روز داخلی و خارجی را تماشا می‌کردم، حرص می‌خوردم، لذا نشان دادن این تصاویر که شامل رفتار افراد و نحوه برخورد هر یک از اعضای پشت صحنه با هم به دور از انصاف است. چرا که رازی که بین افراد درساخت فیلم صورت گرفته، کاملا مخدوش شده و به نوعی از بین رفته است. دقیقا با قسمت دوم سوالتان موافق هستم که کار با نابازیگران زحمات زیادی را برای القای حس و حال به بازیگر به بار می‌آورد، به هر جهت نزدیک شدن به این فضا هم فضای رازگونه بین کارگردان و بازیگران را مختل می‌کند.


- بداهه‌های خوبی را هم از مادر، پدر و حتی برادرانتان در طول فیلم مشاهده می‌کردیم، آیا دست تک تک افراد خانواده‌تان را برای بداهه‌گویی باز گذاشته بودید یا همه آن بداهه‌گویی‌ها در فیلمنامه گنجانده شده بود؟


به جرات می‌توانم بگویم که 99 درصد دیالوگ‌های فیلم در فیلمنامه وجود داشت، سعی می‌کردم با دوربین دیگری همه تصاویر را ضبط کنم، تا دستم خالی نباشد. ولی واقعیت این است که فرم اصلی فیلم قبل ضبط صحنه‌ها کاملا نوشته شده بود و در اختیار بازیگران فیلم قرار گرفته بود. با پیشنهاداتی از مجموع بازیگران فیلم مواجه می‌شدم، که نگاه‌های واقعا خوبی بود، بیشتر از همه مادرم با نظرات خودش مرا شگفت‌زده می‌کرد. در مجموع همه نظرات و پیشنهادات بر روی فیلمنامه آورده می‌شد، تا کار از دستم خارج نشود، تنها پنج درصد تغییر در فیلمنامه بوجود آمد.


- همچنین نقش‌آفرینی افراد خانواده‌تان در فیلم بسیار جالب توجه است، انگار خانواده شما استعداد عجیبی در بازیگری دارند؟


چندین فیلم کوتاه ساخته‌ام که مادرم در‌ «پشت بام» و پدرم در «خانه سنگ ندارد» به بازی گرفته شده بودند،








دو هفته پس از پایان فیلم‌برداری، پدرم فوت کرد. سه ماه وضعیت روحی خودم خیلی خراب بود، تصور می‌کردم که دیگر نمی‌توانم به زندگی‌ ادامه دهم. دوربین دادم تا از مراسم تشیع جنازه پدرم فیلمبرداری کند که با مخالفت جدی خانواده‌ام روبه‌رو شد. ولی دوستم آن صحنه‌ها را فیلمبرداری و به فیلم اضافه کرد، همه واقعا شوک شده بودند. آن سکانس شاید درخشان‌ترین و دلخراش‌ترین صحنه «روز مبادا» بود.

خانواده من حتی برادران با دوربین و فضای پشت صحنه فیلم‌ها غریبه نبودند. لذا ابتکار جالبی را در ساخت این اثر سینمایی به کار بردم؛ در ابتدا دیالوگ‌های صحنه‌های مورد نظر را به اعضای خانواده‌ام می‌دادم و درخواست می‌کردم که بدون هیچ احساسی فقط دیالوگ‌ها را تا زمان مشخصی حفظ کنند، بعدا وقتی که به صحنه مربوط به دیالوگ‌های حفظ شده، می‌رسیدیم، تلاش می‌کردم تا نحوه نگاه به دوربین را همراه با حس و حال آن موقعیت برایشان توضیح دهم، مادرم واقعا خیلی راحت از پس حفظ دیالوگ‌ها و القای حس و حال کاراکتر خودش بر می‌آمد، مادرم خیلی بازیگر است.


- و می‌رسیم به حضور هدیه تهرانی در فیلم شما، چگونه او را برای بازی در فیلم خود مجاب کردید؟ با توجه به اینکه او کاریزمای خاصی دارد و به راحتی تن به بازی در اثری نمی‌دهد، به‌خصوص که شما یک کار اولی هم به حساب می‌آمدید، چگونه او را برای حضور در «روز مبادا» متقاعد کردید؟


نقشی که خانم هدیه تهرانی بازی کردند، در ابتدا تا مرحله ساخت فیلم، تنها برای ایشان نوشته شده بود. حضور هدیه تهرانی با آن شمایل و کاریزمای منحصر به فرد خودش برای هر کارگردانی یک امتیاز بزرگ محسوب می‌شود. پرسوناژی که از این بازیگر شکل گرفته بسیار خاص است؛ وی هم قهرمان است، هم به شدت مردمی است، طوری که مردم با او خیلی راحت همذات‌پنداری می‌کنند. برای حضور این هنرمند در ابتدا با عباس کیارستمی دیدار کردم، که او گفت، فکر بازی هدیه تهرانی را از سرم خارج کنم، اما با سماجتی که از خودم برای حضور او نشان دادم، فیلمنامه و راش‌های زیادی از فیلم را نزد آقای کیارستمی بردم تا بالاخره ایشان از صحبت کردن خود با خانم تهرانی برای بازی در «روز مبادا‌» خبر داد، سرانجام از هفت خوان رستم گذشتم و به خانم تهرانی مراجعه کردم، ایشان هم با خواندن فیلمنامه و دیدن راش‌های فیلم تن به بازی در این اثر داد که برای بنده افتخار بزرگی محسوب می‌شود.



- سکانس فوت پدرتان به شدت تاثیرگذار است، وضعیت خانواده شما در آن سکانس خیلی غافلگیرگننده و دلخراش بود، به نوعی با این غافلگیری، خواستید غافل بودن خودتان از پدرتان را به مخاطب نشان بدهید؟


دو هفته پس از پایان فیلم‌برداری، پدرم فوت کرد. حدود سه ماه وضعیت روحی و روانی خودم خیلی خراب بود، تصور می‌کردم که دیگر نمی‌توانم به زندگی‌ شخصی‌ام ادامه دهم. دوربین را به یکی از دوستانم دادم تا از مراسم تشیع جنازه پدرم فیلمبرداری کند که با مخالفت جدی اقوام و خانواده‌ام روبه‌رو شد. ولی دوستم آن صحنه‌ها را فیلمبرداری کرد و با مشاوره گرفتن از مصطفی خرقه‌پوش و عباس کیارستمی آن صحنه را به فیلم اضافه کردیم، تمام کسانی که این اثر را تماشا کردند، واقعا شوک شده بودند. آن سکانس شاید درخشان‌ترین و دلخراش‌ترین صحنه «روز مبادا» بوده و خواهد بود.


- قدم اولتان در فیلمسازی را بسیار محکم و جسورانه برداشتید، نگران نیستید که رشد این توقعات تاثیر منفی در ساختن فیلم بعدی‌تان بگذارد؟


کاملا حرفتان را قبول دارم و حتی برخی از دوستانم که فیلم را تماشا کردند هم نگرانی‌های خودشان را در این رابطه به من گفتند، ولی منتقدان سینمایی هم باید بدانند که من نمی‌توانم چیز بیشتری از خودم را به نمایش بگذارم. سطح سواد، علم و ایدئولوژی سینمایی من در همین حدی بود که فیلم «روز مبادا» را ساختم، تلاش خودم را برای ارتقای علم سینمایی‌ام به کار خواهم گرفت، اما مجددا تاکید می‌کنم که این سطح سواد سینمایی من است. از تجربه کردن قصه‌های متفاوت هیچ ترس و واهمه‌ای ندارم ولی نمی‌توانم معجزه کنم. توانایی مشخصی دارم و امیدوارم اثری که از خود به یادگار می‌گذارم، خودم را در ادوار مختلف زمانی راضی نگه دارد، سپس مورد توجه منتقدان و عام مردم سینمادوست ایران قرار بگیرد.


- به عنوان سوال آخر، آرزویتان برای سینمای ایران در سال جاری، چیست؟


امیدوارم گروه هنر و تجربه سالن‌های نمایش آثار خود را بیشتر کند، همانطور که بخشی از سینما شامل نگاه حرفه‌ای و صنعتی می‌شود، بخش دیگری از آن هم شامل هنر و تجربه است و امیدوارم که هر دو طیف سینماگر باعث شکوفایی سینمای ایران شوند.



انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته