دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

روایت یک شاهد عینی از سه ساعت محاصره در برف

ندا دو سال پیش پدر، مادر، همسر و کودک خردسالش را در تصادف از دست داد و خودش پس از غلبه بر کمایی طولانی، به زندگی بازگشت. او صبح جمعه گذشته وقتی از خانه بیرون زد تا همراه تیمی ١٠ نفره به کوهستان روستای خور در جاده چالوس برود، نمی‌دانست حادثه‌ای مشابه آن تصادف مرگبار در کمین او نشسته.
کد خبر : 60275
به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا به نقل از اعتماد، هنوز شوق فتح کوه در چشمان ندا موج می‌زد که ناگهان، در همان نخستین گام برای پایین آمدن، اسیر بهمنی عظیم شد و با آن به پایین سقوط کرد. او در این حادثه تنها نبود. بهمن، دو برادر دیگر را نیز مقهور قدرت خود و به‌شدت مصدوم کرده بود. شاید اگر کمک به موقع کوهنوردان حاضر در محل نبود، آنها جان خود را از دست می‌دادند.


تلاش سه‌ساعته کوهنوردان، عملیات نیروهای امدادی، اعزام هلیکوپتر و سرانجام انتقال مصدومان به بیمارستان‌های البرز و شهید مدنی کرج، چهار سکانس اصلی این حادثه است که مهری، یکی از شاهدان، حادثه جزییات آن را می‌داند. او که تلاش‌ها برای نجات سه مصدوم حادثه را با دوربین خود ثبت کرده درباره آن به «اعتماد» می‌گوید: «صبح جمعه، همراه تیمی ١٠ نفره برای یخ نوردی به کوهستان روستای خور در جاده چالوس رفته بودم که به طور اتفاقی تیمی ١٠ نفره را دیدم که داشتند ازکنار شیب آبشار محل صعود ما بالا می‌رفتند. آنها تجهیزات ابتدایی کوهنوردان را نداشتند. بعضی‌های‌شان پوتین سربازی پا کرده و غیرحرفه‌ای بودند تا آنجا که داشتند از نقاب برفی - سطحی پوشیده از برف که زیر آن خالی است - بالا می‌رفتند. این کار خیلی خطرناک است.»


و این خطر یک ساعت بعد با غرش کر‌کننده کوه و سقوط بهمن در گوش و چشم کوهنوردان پیچید: «یک ساعت بعد، زیر آبشار نشسته بودم که ناگهان دیدم، سه نفر از همان کوهروها- کوهنوردان غیر حرفه‌ای- هنگام پایین آمدن، گرفتار بهمن شده‌اند و دارند به سمت پایین سقوط می‌کنند.» آنها شیب یک دره را برای پایین آمدن انتخاب کرده بودند در حالی که باید از یال – امن‌ترین مسیر برای پایین آمدن از کوه – پایین می‌آمدند. بهمن، ٢٠ ثانیه آنها را با تکانه‌های شدید از مسیری ١٠٠ متری، سنگی و خطرناک به پایین کشاند و زیر حجمی سنگین از برف مدفون کرد. اگر کوهنوردان مسیر سقوط آنها را نپاییده بودند، در کمتر از ١٥ دقیقه مرگ‌شان رقم می‌خورد.


مهری، یاد جیغ و فریادهای ندا و سکوت شوک‌آور دو برادر مصدوم، هنگام سقوط افتاد و ادامه داد: «وقتی بهمن آرام گرفت، هیچ اثری از آنها نبود. زیر برف مانده بودند. ما سریع خودمان را به محل دفن‌شان رساندیم و با دست برف‌ها را کنار زدیم. وقتی صورت‌شان پیدا شد، سریع عملیات نجات را شروع کردیم. یک پرستار بین ما بود که به هر سه‌شان رسیدگی می‌کرد.» ندا به‌شدت از ناحیه گردن و دست دچار شکستگی شده بود و مدام جیغ می‌زد «تنهایم نگذارید»؛ گویی حادثه تصادف برایش زنده شده بود. حال دو برادر نیز تعریفی نداشت: «شکستگی پای یکی از آنها آنچنان شدید بود که تمام برف خونی شده بود. وقتی به آنها نوشیدنی می‌دادیم تا بدن‌شان گرم بماند، مدام به یکدیگر اشاره می‌کردند. نگران هم بودند.»


شدت آسیب مصدومان به حدی بود که نمی‌شد تکان‌شان داد. باید نیروهای امداد کوهستان وارد عمل می‌شدند. آنها یک ساعت بعد رسیدند اما تجهیزات کافی نداشتند و برای شرایط اضطراری هم آماده نبودند: «نخستین کسانی که رسیدند، دو سرباز وظیفه بودند که خودشان داشتند یخ می‌زدند. یکی باید به آنها کمک می‌کرد. چند دقیقه بعد، پنج امدادگر جاده از پایگاه هلال احمر کوشک بالا - سد امیرکبیر- به محل حادثه آمدند. متاسفانه آنها امدادگر کوهستان نبودند و اگر پرستار ما نبود، کاری از پیش نمی‌رفت.»


سه ساعت پس از حادثه، نوبت غرشی دیگر بود. کوران بار دیگر، محل حادثه را در محاصره خود گرفت اما این‌بار کوه، حریف نطلبیده بود: «ساعت ٤:٣٠، هلیکوپتر پایگاه هلال احمر به محل حادثه رسید. اول چند بار دور سرمان چرخید اما پیدای‌مان نکرد تا اینکه آتش روشن کردیم و ما را دید. باد وحشتناکی می‌زد و کوران به پا شده بود. هلیکوپتر نمی‌توانست فرود بیاید، برای همین قرار شد مصدوم‌ها را با تجهیزات مخصوص، آویزان از هلیکوپتر منتقل کنند اما بچه‌های امداد حتی این تجهیزات را نداشتند برای همین یکی از یخ‌نوردها که مجهز بود داوطلب شد تا همراه مصدوم‌ها برود.» هلیکوپتر با فاصله کمی از زمین ایستاد. باد و بوران، توی صورت‌های یخ‌زده می‌خورد. هلیکوپتر سه بار به محل حادثه آمد و هر بار یکی از مصدومان را با خود برد. ظرف٤٠ دقیقه هر سه مصدوم به مراکز درمانی منتقل شدند. شاید قدرت کوه، پای آنها را برای همیشه از کوهستان بریده باشد.



انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته