دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
16 شهريور 1398 - 16:22
در هیئت دانشجویی دانشگاه امیرکبیر؛

حجت‌الاسلام عابدینی: خداوند بزرگ‌ترین شخصیت عالم را برای هدایتگری و بیداری انسان‌ها به قتلگاه کشاند

مراسم سوگواری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدلله‌الحسین(ع) با سخنرانی حجت‌الاسلام عابدینی در مسجد دانشگاه صنعتی امیرکبیر برگزار می‌شود.
کد خبر : 414517
313.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه تشکل‌های دانشگاهی گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدلله‌الحسین(ع) در شب هفتم محرم توسط هیئت رهروان شهدای این دانشگاه در مسجد دانشگاه صنعتی امیرکبیر برگزار شد.


این مراسم با نوای کربلایی امین پویان‌راد و استقبال مردم و دانشگاهیان همراه بود. در این جلسه حجت‌الاسلام محمدرضا عابدینی به بیان سخنرانی پرداخت.



عابدینی در این مراسم با اشاره به اینکه محرم ماه بیداری است، گفت: خداوند بزرگ‌ترین شخصیت عالم وجود را برای تحقق هدایتگری و بیداری انسان‌ها به قتلگاه کشاند. «وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً  وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»(نساء/100)


وی افزود: هجرت به سوی رسول خدا به معنای رفتن نزد حضرت و یا زیارت او است. در واقع رفتن به مجالس اهل بیت(ع) مصداق هجرت به‌سوی خدا و رسول خداست. برای موت دو معنی توسط بزرگان ارائه شده است، یکی معنای ظاهری مرگ و معنی دیگر اینکه انسان با رفتن به‌سوی خدا و اهل بیت از اراده خودش خالی می شود و اراده آنان حاکم می‌شود که به این حالت اصطلاحاً موت اختیاری می‌گویند.


این کارشناس مذهبی با بیان اینکه جریان کربلا یک حرکت کاروانی است، اظهار کرد: بایسد هر دفعه که به هیئت می‌آییم یک صفت خوب به خود اضافه کرده و یک صفت بد را حذف کنیم. با توجه به آیه«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى...» حرکت زمینی رسول خدا از مکه به بیت المقدس مشابه همان حرکت زمینی اباعبدالله الحسین(ع) از مکه به کربلاست. آن حرکت زمینی برای این بود که خصایل و فضایلی برای همراهان ایجاد شود. این حرکات زمینی را می‌توان به حرکات ما که به‌سمت مجالس اهل بیت(ع) برمی‌داریم تشبیه کرد، هرچقدر مراقبه ما قبل از مجالس بیشتر باشد معراج نیز قوی‌تر می‌شود. باوجود غفلت‌ها اگر این مراقبه‌ها و جدا کردن خود از تعلقا  تکرار شوند برایمان ملکه می‌شود.


عابدینی تصریح کرد: امام حسین(ع) می‌فرماید «من كان باذلا فينا مهجته و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا» باید کوچ کرد، در جریان کربلا حرکت وجود دارد، نه نشستن و شنیدن بلکه انسان باید همیشه در حال حرکت به سوی خدا باشد. اگر می‌خواهیم یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزاً عظیماً صدق کند باید باور آن را باور داشته باشیم. با توجه به همان دعوت عمومی امام(مَن کانَ باذلاً...) متوجه می‌شویم که باید خودمان را حاضر کنیم، چه بسیار کسانی که می‌خواستند در عاشورا همراه امام باشند اما کارهای نیمه تمام داشتند(بدهی، امانت، وصیت و...) و رفتند و دیگر به کارهای خود نرسیدند.


وی با اشاره به اینکه ما باید آنقدر مهیا باشیم که اگر همین الآن بگویند حفاظت از امام خون می‌خواهد حاضر باشیم، افزود: باید همیشه آماده لقای خدا باشیم، این معنای کوچ کردن است.(فلیرحل). اگر به این حد از آمادگی رسیدیم دیگر از بدی‌ها بدمان می‌آید و شوق به خوبی‌ها خواهیم داشت، این است معنای " باذلاً فینا مهجته"، شوق به خوبی‌ها باعث ارزشمند شدن دین در نظرمان شده و ما حاضر به خون دادن خواهیم بود. اینطور آماده بودن آدم را خیلی متفاوت می کند. فرض کنید بگویند که فردا خواهیم مرد، خیلی از کارهایی که می‌کردیم را دیگر نمی‌کنیم و بسیار فرق خواهیم کرد، این زندگی، زندگی ولایی است.


این کارشناس مذهبی خاطرنشان کرد: اگر ما الآن در عاشورا حضور داشتیم در کدام لشکر بودیم؟
زود نگویید لشکر اباعبدالله، چرا؟ باید بفهمیم کسانی که مثل ما بودند یا بهتر از ما، آنجا چه کار کردند؟ ساده نیست که جزء 72 نفر باشیم، مقدمات و مؤخرات لازم است. آنقدر در لحظه‌ها شدت وجود دارد که باعث می‌شود انسان در زمان قرار گرفتن در شدت قدرت تصمیم‌گیری خود را از دست بدهد. با همین اوضاع و علاقه‌ها، اگر در کربلا بودیم کجا حضور داشتیم؟ لشکر مقابل؟ یا ساکت؟ صرف آمدن به مجالس-با اینهمه عظمت و رحمتی که مجالس دارند-نیست، چه بسیار کسانی که توشه معنوی بیشتر از ما داشتند، در خدمت حضرت بودند، نان و نمک حضرت را خوردند و بسیار ولایی‌تر بودند اما در لحظه تصمیم، تصمیم غلط گرفتند.



عابدینی با بیان اینکه یکی از اشخاص مهم و کلیدی کوفه در سال 61 از نفرات اولی بود که به امام حسین(ع) نامه نوشت که به کوفه بیاید و حتی همراه مسلم بن عقیل در کوفه پایگاه داشت، گفت: اما این شخص مهم در کربلا حضور نداشت. صاحب کتاب وقعه صفین نقل می‌کند که بعد از جنگ جمل زمانی که حضرت امیر مقرّ خلافت خویش را به کوفه تغییر دادند بعد از ورود به مسجد کوفه، این شخص به دیدار حضرت آمد، اما حضرت توجهی به او نکرد. او علّت این بی‌توجهی را جویا شد، حضرت پرسیدند که چرا در جمل غایب بودی؟ در آن دوره افراد بسیار کمی حضرت را به‌عنوان امام و ولی می‌دانستند، اکثرا در این فکر بودند که ایشان آدم خوبی است و پیامبر سفارش کرده‌اند، اما این شخص، حضرت را امام و ولی می‌دانست. حضرت پرسید که تو چرا غایب بودی درحالی که ما را به‌عنوان امام واجب الطاعه می‌شناختی. این شخص جوابی داد که گرچه در نگاه اول به‌نظر مشکلی ندارد اما در نگاه عمیق‌تر درواقع حرف بسیار زشتی زد. در جواب گفت: آقا بعد از این شما به شمشیر من احتیاج پیدا خواهی کرد و این شمشیر خودش را نشان خواهد داد.


وی ادامه داد: گاهی فکر می کنیم ما در حال کمک به دین هستیم و دین محتاج ماست، کأنّه انقلاب به ما وابسته است! این شخص این حرف را جلوی امیرالمؤمنین زد! کسی که حضرت را به‌عنوان ولی می‌شناخت چنین جوابی داد. او در جنگ صفین در رکاب حضرت جنگید همچنین در یک سال بعد از عاشورا در قیام توابین نیز کشته شد، این یعنی وی گزافه‌گو نبوده است. غیبت وی در کربلا به‌علت لغزش او در جمل است. با آن کلامی که به حضرت گفت یعنی متنبه نشده بود که توبه کند، نگفت که اشتباه کرده است. این تشخیص‌های نادرست علّت تصمیم غلط وی در کربلا در آن لحظه خاص بود.


این کارشناس مذهبی بیان کرد: زمان گذشته ما در لحظات حساس فتنه تأثیر دارد، انسان باید فکر کند اما فقط مربوط به آن لحظه نیست. آیه« إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا ...»(آل عمران/155) اشاره به جنگ احد دارد. بعد از شکست سپاه اسلام و شهادت 70 تن از مسلمین از جمله حضرت حمزه(ع) همه مسلمانان به‌جز سه تن فرار کردند، طوری که رسول خدا در دامنه کوه احد به آن‌ها می‌فرمود که ای مردم کجا فرار می‌کنید، من اینجا هستم. ترس و فشار روحی آن‌چنان آنان را فرا گرفته بود که از مقابل پیغمبر عبور می‌کردند و نمی دیدند. قدرت تصمیم‌گیری در لحظه‌های سخت عادی نیست و انسان به پشتوانه ذهنی خویش رجوع می‌کند. علّت فرارشان «ببعض ما کسبوا» خطاهای قبلی آنان بود، چه خطاهایی باعث می‌شود پیغمبر را رها کنند؟ چه کسانی در جنگ احد بودند؟ اعضای جنگ‌های بدر و احد در روایات مسلمانان به شجاعت معروف هستند، طوری که به آن‌ها مثال زده می‌شد، مثلا روایت داریم کسانی که در دوران غیبت ایمانشان را در آن فشارها حفظ کنند مثل کسانی هستند که در بدر و احد بودند.


عابدینی افزود: اعضای جنگ‌های بدر و احد خالص بودند، می‌دانستند که دشمن مجهزتر است، آدم‌های کوچکی نبودند، تصفیه شده بودند، برای جنگ احد یک سوم لشکر که منافق بودند جدا شده بودند. قرآن کریم فرارکنندگان را به دو قسمت تقسیم می‌کند، توضیح یک قسمت در آیه 154 سوره آل عمران شرح داده شده است: «أَمَنَةً نُعَاسًا يَغْشَى طَائِفَةً مِنْكُمْ...» این حالت رحمتی از جانب خدا بود، یک عده‌ای از فراری‌ها  یک لحظه به خودشان آمدند، با خود گفتند که دارند چه کار می کنند؟! این شد که عده‌ای برگشتند.


وی گفت: آیه 246 سوره بقره و آیات بعد از آن، ماجرای طالوت را نقل می‌کند «أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ  قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا  قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا  فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ  وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ-246»، مردم بعد از اینکه درخواست خود را به پیامبرشان انتقال دادند و اذن جهاد داده شد، عده‌ای از همان‌ها گفتند همین الآن جنگ کنیم. فلذا عده‌ای ریزش کردند. بعد از آنکه خداوند طالوت را تعیین کرد، فرمود «وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا  قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ  قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ  وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ  وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ-247»، عده‌ای گفتند از طالوت مشهورتر و ثروتمندتر نبود؟! این‌ها همان‌هایی بودند که قبل از ذلت، از بزرگان بودند و این وهم خود بزرگ‌بینی در آن‌ها وجود داشت. فلذا عده‌ای دیگر هم ریزش کردند. خداوند تابوت عهد را برگرداند تا معجزه‌ای برای اثبات برتری طالوت باشد.


این کارشناس مذهبی تصریح کرد: بعد از این ریزش‌ها، قرآن کریم خبر از یک ابتلای دیگر می‌دهد «... إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ...»، یک لشکر تشنه که می‌روند تا بجنگند طبیعتاً نیاز به آب دارند، تشنه در سفر و حال به آب رسیدند اما نه هر آبی بلکه به آب گوارای یک نهر رسیدند. «...فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ...». مردم به سه دسته تقسیم شدند؛ یک دسته که بدون ملاحظه آب نوشیدند، یک دسته هم که یک کف دست آب خوردند و عده قلیلی هیچ آبی نیاشامیدند. بعد از این واقعه طالوت دستور داد آن‌هایی که بدون ملاحظه آب خوردند از نهر عبور نکرده و همراه سپاه نیایند به عبارتی ریزش کردند. این سنت، خالص‌سازی نام دارد و در واقع دین با ابتلاها باعث خالص شدن مؤمنین می‌شود.


عابدینی عنوان کرد: زمانی که لشکر طالوت به لشکر جالوت رسیدند و گفتارشان در برابر جالوت بر اساس رفتارشان مقابل آزمایش نهر بود. لشکر جالوت با تجهیزات و سلاح بیشتری بودند کاملا برعکس لشکر طالوت! به‌دلیل اینکه اکثر سپاه طالوت کسانی بودند که آب خورده بودند(به اندازه یک کف) گفتند:«...قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ و جنوده...» این‌ها همراه جالوت و با ایمان بودند، اما در آن «رزمایش اراده‌ها» که محکی بود تا آنان را برای واقعه آماده کنند نتوانستند پایداری کنند.


وی در پایان خاطرنشان کرد: دقیقا در کشور نیز عده‌ای می‌گویند ما در برابر آمریکا و بقیه قدرت‌ها توان ایستادگی نداریم و باید کوتاه بیاییم، این باورشان است که باور غلطی است. اساس این انقلاب که به پیروزی رسید و مقاومت در جنگ هشت ساله که تمام شرق و غرب با هم بودند، همه این‌ها دلیل بر حقانیت انقلابی‌هاست.


انتهای پیام/4118/


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته