دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
گفت‌وگو با کارگردان فیلم سینمایی «امتحان نهایی»

عادل یراقی: در فیلمسازی به رابطه‌ام با کیارستمی نگاه نکرده‌ام/ کیارستمی من را آزاد می‌گذاشت

عادل یراقی؛ کارگردان فیلم سینمایی «امتحان نهایی» با اشاره به اینکه در فیلمسازی خیلی به رابطه‌اش با کیارستمی نگاه نکرده‌ است گفت: هیچوقت نخواستم برای اینکه خودم را نشان دهم از مولفه‌های آقای کیارستمی در فیلم‌هایم استفاده کنم.
کد خبر : 179845

هدیه حدادی ‌اصل، خبرنگار فرهنگی آنا- فیلم سینمایی «امتحان نهایی» قصه یک معلم ریاضی است که برای تدریس خصوصی به خانه شاگردش می‌رود و همین امر باعث آشنایی او با مادر بچه می‌شود...


فیلم سینمایی «امتحان نهایی» جدیدترین ساخته یراقی نمایش خود را از 30 فروردین ماه در سینماهای کشور آغاز کرده است که به همین بهانه گفتگویی با کارگردان آن انجام داده‌ایم.


شما دو کار سینمایی دارید که هر دو با طرحی از مرحوم کیارستمی تولید شده‌اند، چقدر مرحوم کیارستمی در روند تولید این دو فیلم تاثیر داشته است؟ چقدر از مولفه‌های سینمایی او برای فیلم‌هایتان استفاده کرده‌اید؟


- هر دو طرح فیلمنامه‌های من از آقای کیارستمی بود که هر دو، فیلمنامه را به صورت مشترک با هم نوشتیم. زمانی که تحصیلات سینمایی داشتم به کارگاه‌های او رفتم و با هم آشنا شدیم. پیشنهاد طرح اول فیلمنامه «آشنایی با لیلا» از سوی او،‌ پایه همکاری ما بود. بعد از آن هم که طرح فیلمنامه «امتحان نهایی» را به من دادند و نگارش آن را نیز با هم انجام دادیم.


در جواب این سوال که چقدر از مولفه‌های سینمایی آقای کیارستمی در فیلم‌های من استفاده شده است، باید بگویم به همان اندازه که حداقل طرح برای او بود و فیلمنامه مشترک نوشته شد؛ اما طبیعتا وقتی من در کلاس‌ها و کارگاه‌های او چه در داخل و چه خارج از کشور به صورت مرتب شرکت داشتم و بسته به شخصیت سینمایی او،‌ طبیعتا از او تاثیر گرفته‌ام. بنابراین مولفه‌هایی که مورد تایید او بوده و من هم از او یاد گرفته‌ام حتما در فیلم من وجود دارد.



در فیلمسازی خیلی به رابطه‌ام با کیارستمی نگاه نکرده‌ام و مانند منتقدان دسته‌بندی نکرده‌ام که این‌ها مولفه‌های شناخته شده آقای کیارستمی است و من می‌خواهم از یک سری از آن‌ها در فیلمم استفاده کنم. این همکاری به صورت ارگانیک انجام شده و یادگیری در حین انجام کار به صورت ناخودآگاه به من منتقل شده است. این انتقال باعث شباهت‌های ناخودآگاه می‌شود. ولی این مساله برای من هیچ وقت خودآگاه نبوده است که بخواهم مثل کیارستمی فیلم بسازم. شاید فیلمم از خیلی جهات شبیه سینمای کیارستمی نباشد اما به هر حال بدیهی است که نفس این همکاری شباهتی را در بطن خود داشته است.


فضای فیلم «امتحان نهایی» وجوه مشترکی با فضای فیلم «آشنایی با لیلا» دارد آیا این فیلم می‌تواند به نوعی ادامه فیلم قبلی شما باشد؟ و اینکه با توجه به تاثیری که از عباس کیارستمی به عنوان استادتان داشته‌اید آیا فیلم‌های بعدی شما در نبود مرحوم کیارستمی باز هم در همین فضاها و با همین مینیمال‌ها ساخته خواهند شد؟


- درست است که ایده این فیلم‌ها توسط کیارستمی داده شده و توامان با هم نوشته شده است ولی به این خاطر که طبیعت کارهای آقای کیارستمی شخصیت محور بود و اساس داستان‌هایی که کار می‌کردند و به آن علاقه داشتند، شخصیت اصلی فیلم بود؛ بنابراین اگر من هم در ادامه «آشنایی با لیلا» در فیلم «امتحان نهایی» بازی می‌کردم شباهت در این دو فیلم بیشتر می‌شد. به دلیل وجود بازیگر مشترک که قرار بود اتفاق بیافتد. اینکه ممکن است فضاهای دو فیلم شبیه به هم باشند طبیعی است چرا که هر دو توسط یک فیلمساز ساخته شده و طرح برای یک نفر بوده است. از این رو من در آینده هم همینی هستم که این دو فیلم را ساخته است؛ بنابراین حتما شباهت‌هایی خواهد بود. همان طور که فیلم اول آقای کیارستمی یعنی «نان و کوچه» در مقایسه با آخرین فیلم کوتاه او یعنی «مرا به خانه ببر»، با فاصله 50 سال شباهت‌های زیادی به هم دارند. این طبیعت هر فیلمسازی است. بنابراین این شباهت‌ها در فیلم‌های آینده من هم هست، اما تفاوت زیاد متاسفانه عدم حضور آقای کیارستمی در آموزش‌ها و نصیحتهایشان است که فقط به نگارش فیلمنامه ختم نمی‌شد. تمام فیلم زیر نظر ایشان بود. بعضی اوقات با حضور فیزیکی‌شان سر صحنه و بعضی اوقات با نظارت بر ادیت و صدا و حتی تیتراژ. متاسفانه این دیگر وجود نخواهد داشت ولی اینقدر شخصیت و آموزش او قوی بوده که بتوان گفت این راه همین جا پایان نخواهد یافت.


از نگاه دیگر، فیلم «امتحان نهایی» از نظر نوع ژانر با «آشنایی با لیلا» متفاوت است. در «آشنایی با لیلا» با یک فیلمنامه آرام‌تر و طنز ملیح تری رو به رو هستیم؛ اما در «امتحان نهایی» جدیت بیشتری در کاراکترها مشاهده می‌شود. این تغییر از چه چیزی نشات می‌گیرد؟ آیا خواسته خود شما بوده یا مرحوم کیارستمی؟


- مولفه تمام فیلم‌های آقای کیارستمی جدی است. اتفاقا شخصیت فیلم‌های او قاطع و جدی و سمج هستند. در جواب این سوال باید بگویم هم بله و هم خیر،‌ فیلم «آشنایی با لیلا» را به این دلیل که خود من بازی کردم طبیعتا به کاراکتر اصلی اشراف بیشتری داشتم. بنابراین یک سری از ظرافت‌هایی که ممکن بود در فیلمنامه نباشد؛ در شخصیت هست. در آن فیلم دو کاراکتر اصلی داشتیم و فیلمنامه نوع دیگری با درون‌مایه‌های طنز بود، پس از آن به پیشنهاد آقای کیارستمی قرار شد فیلم جدی‌تری را بسازیم. «امتحان نهایی» داستان پیچیدهتری دارد و ما با 4 شخصیت رو به رو هستیم. این شخصیت‌ها یک مربع تشکیل می‌دهند که بین تمام ضلع‌ها روابط وجود دارد و همین امر در نفس خود پیچیدگی را به وجود می‌آورد. در هر کدام از شخصیت‌ها با جزییاتی درگیر می‌شویم که این روابط را به مخاطب نشان می‌دهد. دقت بیشتری در خود داستان به خرج رفته است. اگر پیشرفتی هست که امیدوارم باشد به خاطر تجربه دومین کار است و باید شخصیت‌پردازی و روایت قصه بهتر اجرا شده باشد.


شخصیت‌های اصلی در دو فیلم شما با هم متفاوت هستند شاید بتوان گفت در فیلم اولتان شخصیت‌پردازی قوی‌تری برای کاراکتر اصلی وجود داشت و همین باعث شده که راحت‌تر با پیچ و خم زندگی او آشنا شویم اما در «امتحان نهایی» این جزی‌نگری کمتر دیده می‌شود،علت آن چیست؟


- اینکه جزییات بیشتری در شخصیت‌های آشنایی با لیلا هست، کاملا درست است زیرا که ما در آن فیلم، دو شخصیت داشتیم و فرصت بیشتری بود تا به جزییات شخصیت هر کدام بپردازیم. در امتحان نهایی 4 کاراکتر اصلی وجود دارد. اگر زمان را هم قسمت کنیم زمان کمتری برای توضیح و عرضه هر کدام از این شخصیت‌ها داریم. به دلیل این که «آشنایی با لیلا» را خودم بازی کردم چیزی در شخصیت گم نشده است همان که باید از طریق فیلمنامه در توضیح این کاراکتر باشد از ابتدا در ذهن من بوده و سعی کردم آن را بازی کنم. اما در «امتحان نهایی» فیلمنامه باید توسط کارگردان برای بازیگران دیگر ترجمه میشده و آن‌ها برداشت شان را نسبت به شخصیت روی پرده می آوردند.



در اصل شما با فیلم‌های قهرمان محور موافق هستید؟


- جوابم به این سوال هم می‌تواند مثبت و هم منفی باشد. اگر منظورتان از قهرمان‌محور این است که ما یک قهرمان داریم که کار خارق‌العاده‌ای می‌کند و مثل داستان‌های قدیمی داریم از یک شاه شکست‌ناپذیر صحبت می‌کنیم شاید جواب شما نه باشد. وقتی هر شخصیتی که ما در داستان به آن می‌پردازیم قهرمان داستان ما است چه آدم بزرگی باشد چه نباشد به هر حال برای ما مهم بوده که سراغ آن رفته‌ام و از آن فیلم ساخته‌ایم؛ بنابراین قهرمان است اما این قهرمان به معنای عام اولیه در سلیقه من نیست.


اگر من بتوانم داستان زندگی هر آدمی را طوری روایت کنم که به واقعیت نزدیکتر باشد قهرمان قصه‌ام را ساخته‌ام؛ زیرا که این قهرمان‌ها برای ما خیلی ملموس‌تر هستند تا قهرمان‌هایی که شاید اصلا ندیده‌ایم و فقط در اسطوره‌ها آن ها را می شناسیم. من به عنوان یک فیلمساز و آدمی که در این شرایط زندگی می‌کند خیلی راحت‌تر و بهتر می‌توانم آن را به تصویر بکشم و لذت آن هم برای من بیشتر است تا شخصیتی که خیلی دست نیافتنی و بزرگ است.


برگردیم به ارتباط شما با آقای کیارستمی، درست است که رابطه استاد و شاگردی با هم داشتید، اما در عین حال دو دوست بودید. این دوستی چقدر به شما اجازه می‌داد تا در کار فراتر از یک شاگرد عمل کنید؟


- سوال ظریفی است و مرزهای ظریفی دارد. ما به لحاظ فرهنگی که داریم و یا حداقل من به لحاظ سنم و روحیاتم بیشتر به گروه سنی‌ای تعلق دارم که متاسفانه یا خوشبختانه با فرهنگ جدید و رایج متفاوت بودم. احترام به بزرگتر (اگر حداقل از نظر سنی هم در نظر بگیریم) همیشه در وجود من هست. این رابطه با اینکه خیلی دوستانه بود ولی فضای احترام در آن همیشه نگه داشته می‌شد، بین آدمی که حداقل بیست سال سنش از من بیشتر بود. بنابراین آن رابطه احترام همراه با صمیمت و دوستی بود اما این سوال هم بعضی اوقات توسط آقای کیارستمی ار من پرسیده می‌شد که به نسل من نزدیکی یا به نسل جوان‌های امروز؟ و من فکر می‌کنم به لحاظ ذهنی، اخلاقی و فرهنگی بیشتر به نسل خود ایشان نزدیک بودم. به همین نسبت این موضوع در کار تاثیر می‌گذاشت. در همه شرایط به من آزادی داده می‌شد. به عنوان مثال در فیلمنامه «آشنایی با لیلا» ایده را به من دادند و زمانی که فیلمنامه تمام شد و خواستم ساختن فیلم را شروع کنم آقای کیارستمی به من گفتند هر کاری دلت خواست بکن و مقید به فیلمنامه نباش، گفتند ممکن است صد در صد به این فیلمنامه اعتقاد نداشته باشم اما به تو به عنوان یک فیلمساز صد در صد اعتقاد دارم. شاید این گفته ایشان بعد از نوشته شدن کامل فیلمنامه و قبل از شروع ساخت خیلی جواب خوبی برای شما باشد که نشان دهد همکاری و آزادی عمل برای من چقدر بوده است.



با آقای کیارستمی در مورد چگونگی فیلمنامه‌ها مخالفت هم می‌کردید؟


روابط ما خیلی متمدنانه بود، نه اینگونه که من مخالفت کنم برای اینکه ثابت کنم هستم. اگر صحبتی داشتم نظرم را می‌گفتم. برای مثال بعد از اینکه قرار نشد خودم در «امتحان نهایی» بازی کنم و بازیگر بیاوریم، آقای کیارستمی پیشنهاد یک بازیگر دادند، من فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که آن شخص برای بازی در این فیلم مناسب نیست،‌ وقتی دلیل را به او گفتم، حرف من را منطقی تلقی کردند و در نتیجه به سراغ انتخاب بعدی رفتیم.


در «آشنایی با لیلا» نقش مقابل لیلا حاتمی را بازی کردید. در «امتحان نهایی» هم ظاهرا قرار بوده خودتان بازی کنید، چرا این اتفاق نیفتاد؟


- دلمان می‌خواست که این فیلم اکران عمومی شود، آن هم با توجه به داستانی که می‌توانست مخاطب بیشتری داشته باشد. این نوع فیلم نگاهی به گیشه داشت و می‌طلبید یک بازیگر شناخته شده در آن حضور داشته باشد. لازم نیست که از شهاب حسینی تعریف کنم، او شناخته شده، جهانی، کار بلد، استثنایی و بازیگر فوق العاده‌ای است و بسیار در ساخت فیلم با نظراتش کمک کرد. حال اگر این فیلم توسط آدم ناشناسی بازی می‌شد چه می‌شد؟ در جواب این سوال باید فیلم را دید و تصمیم گرفت که وجود یک سوپراستار شناخته شده در فیلمی که قرار است یک شخصیت عادی را به تصویر بکشد با این نوع مکتب فیلمسازی که ما داریم از آن صحبت می کنیم چه طور جور درآمده است. یک جبر وجود داشته که ما باید فیلمی برای اکران بسازیم و در مقابل یک راهی داشتیم که آن راه با وجود سوپراستار در فیلم تناقض داشته است.کارگردان تصمیم گرفته که باید با این جبر کنار بیاید پس من باید یک بازیگر سوپراستار را به این کار دعوت می‌کردم. آیا من می‌توانم آن وجه سوپراستار بودن را در حین شخصیت‌سازی از او بگیرم؟ این که چقدر موفق بوده و جا افتاده تصمیم بیننده است. تصمیم سختی است چرا که بیننده از شهاب حسینی نسبت به نقش‌های قبلی و شیوه‌ای باز یاو انتظار دیگری دارد و اگر با این انتظار برای دیدن فیلم بیاید شاید نتواند تصمیم درستی بگیرد. از وجود شهاب حسینی در این فیلم خیلی راضی هستم.


در «امتحان نهایی» در مقایسه با «آشنایی با لیلا» با پایان‌بندی تلخی رو به رو هستیم این تلخی در میان آثار آقای کیارستمی هم کمتر دیده می‌شود. چه شد که به این تلخی رسیدید؟


- از ابتدا قرار بود این پایان‌بندی اتفاق افتد و ما شاهد سرانجامی باشیم که برای معلم داستان رخ می‌دهد. این قرار، از اول در داستان دو خطی آقای کیارستمی بود و شاید بهتر بود که می‌شد این سوال را از خودشان پرسید. پایان‌بندی فیلم «مثل یک عاشق» شباهت زیادی به «امتحان نهایی» دارد بنابراین اگر کسی بخواهد دنبال این باشد که این فیلم چقدر به ایده‌های آقای کیارستمی نزدیک است او را به فیلم «مثل یک عاشق» ارجاع می‌دهم. من تنها نقشی که در پایان‌بندی این ایده داشتم تلطیف آن بود چون کوبنده‌تر و شدیدتر و تلخ تر از چیزی که هست، نوشته شده بود.


و حس خودتان به فیلم چیست؟


این نوع فیلم‌ها باید با نگاه دیگری دیده شوند. برای خود من این فیلمنامه عجیب بود. از ابتدا که طرح به من داده شد تا زمانی که فیلمنامه را نوشتیم حس عجیبی به آن داشتم. با روحیات من نزدیکی کمتری داشت. من با بیننده این فیلم همدردی می‌کنم به این دلیل که خودم این فیلم را ساختم و آقای کیارستمی را از نزدیک می‌شناسم. برای من هم فیلم سنگینی بود ولی پی بردن به جزییات و لایه‌های این فیلمنامه که مورد علاقه آقای کیارستمی بود می‌توان فهمید که چرا ساخت آن برای او اهمیت داشت. بنابراین دیدن این فیلم چشم دیگری می‌خواهد. این را در جهت تبلیغ فیلم نمی‌گویم بلکه برای پاسخ به سوال‌هایی می‌گویم که مخاطب بعد از دیدن آن در ذهنش شکل می‌گیرد. این فیلم ساخته نشده که قصه بگوید و گره‌هایی داشته باشد که یکی یکی باز شود. قرار نیست اتفاقات جالب در آن دیده شود بلکه قرار است یک جزییاتی از شخصیتی نشان دهیم که در نهایت بتوانیم خودمان را بیشتر بشناسیم و زندگی را بهتر بفهمیم.


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته